- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۹/۰۱
- بازدید: ۱۷۹۹۰
- شماره مطلب: ۹۱۹۵
-
چاپ
لباس عشق
نالههایت میرسد تا مشق زینب میکنم
اشکهایت میچکد تا گریه هرشب میکنم
دستمال گریهات را روی چشمم میکشی؟
تا ببینی چشم خود از خون لبالب میکنم
عشق هم از جانب لیلاست، مجنون شهره شد
دوست میمیرد برایم، من فقط تب میکنم
میزنی روی سرت تا یاد آن سر میکنی
میزنم روی لبم تا یاد آن لب میکنم
بر کفن هی مینویسم: دوستت دارم حسین
این لباس عشق را غرق مرکّب میکنم
میرسم در روضهها و چای میریزم فقط
گرچه بی چیزم، خودم را اهل منصب میکنم
مجلس روضه گره از زندگی وا میکند
بچههایم را در این روضه مودب میکنم
بر گلو شام غریبان دست دارد میکشد
گفت رگهای گلویت را مرتب میکنم
-
عشق اسطرلاب مردان خداست
هرچه بادا باد! اما عشق باد
عشق بادا، عشق بادا، عشق باد
جوهر این عاشقیها عشق باد
کار دنیا کار فردا عشق باد
عقل رفت و گفت تنها عشق باد
-
ز اوج شانۀ او آسمان به خاک افتاد
خدا زمین و زمان را دوباره حیران ساخت
تمام شوکت خود را به شکل انسان ساخت
به دست قدرت خود، خلقتی شگفت آورد
گرفت پرده ز رویی، جهان گلستان ساخت
-
ماه پر آفتاب
دلی دارم و خانۀ بوتراب است
سری دارم و خاک عالیجناب است
عوض کرده روز و شبم جای خود را
که ماهی دمیده پر از آفتاب است
-
ارمنی آمد و مسلمان شد
گرچه سرگرم کسب و کارش بود
نان خور رزق کار و بارش بود
او که با عالم خودش میساخت
روز و شب با غم خودش میساخت
لباس عشق
نالههایت میرسد تا مشق زینب میکنم
اشکهایت میچکد تا گریه هرشب میکنم
دستمال گریهات را روی چشمم میکشی؟
تا ببینی چشم خود از خون لبالب میکنم
عشق هم از جانب لیلاست، مجنون شهره شد
دوست میمیرد برایم، من فقط تب میکنم
میزنی روی سرت تا یاد آن سر میکنی
میزنم روی لبم تا یاد آن لب میکنم
بر کفن هی مینویسم: دوستت دارم حسین
این لباس عشق را غرق مرکّب میکنم
میرسم در روضهها و چای میریزم فقط
گرچه بی چیزم، خودم را اهل منصب میکنم
مجلس روضه گره از زندگی وا میکند
بچههایم را در این روضه مودب میکنم
بر گلو شام غریبان دست دارد میکشد
گفت رگهای گلویت را مرتب میکنم