- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۸/۰۱
- بازدید: ۱۸۶۴
- شماره مطلب: ۹۱۳۰
-
چاپ
چشم پر شبنم
نامحرم آوردم دل و محرم گذشتم
بر دل نوشتم: «دوستت دارم»، گذشتم
عشق است و عاشق هرچه دارد نذر عشق است
از مادرم، دار و ندارم هم گذشتم
گمراه بودم، گریه کردم در عزایت
از نسل آدم بودم و آدم گذشتم
از کودکیام بین هیئتها نشستم
من پای عشقت از همه عالم گذشتم
فرهادم و با درد شیرینی که دارم
از خیر طب و بهرۀ مرهم گذشتم
یک روز زیر پرچمت من را رساندند
عمری است از زیر همین پرچم گذشتم
امشب شبیه تو که درهم میخریمان
از هرکسی ناراحتم، درهم گذشتم
شبهای جمعه در فراق کربلایت
از شهر ری با سینهای پر غم گذشتم
کم کم مرا سوزاند داغ روضههایت
از شعرها، از روضهها کم کم گذشتم
مقتل به دستم مانده و مبهوت ماندم
هی بغض کردم، خط به خط خواندم، گذشتم
بوسه به زیر حنجرت دردسری شد
از روضۀ جان کندنت مبهم گذشتم
جانم به لب آمد زمانی که به مقتل
از غارت پیراهن و خاتم گذشتم
شکر خدا این بار هم از روضههایت
با قلب خون، با چشم پر شبنم گذشتم
-
مور و سلیمان
وقتی گناه شهر مرا از تو دور کرد
باید برات کرب و بلا جفت و جور کرد
صد بار عقل از سر من رفت، چون نسیم
از سوی کربلای تو یک بار عبور کرد
-
زینت دوش تو حسین و حسن
شمس رویت همیشه تابنده است
ابرویت ذوالفقار برنده است
دلت از مهر و عشق آکنده است
نام احمد تو را برازنده است
یا محمد، که هر دو زیبنده است
-
تو بزرگی و مرام تو نبخشیدن نیست
رنگ از چهره پریده است، خودت میدانی
عرق شرم چکیده است، خودت میدانی
پشت این خانه گدا آمده و با گریه
دست یاری طلبیده است، خودت میدانی
-
کرب و بلاییام کن
بر نفس خود دچارم، یابن الحسن اغثنی
عبدی خرابکارم، یابن الحسن اغثنی
در غفلت از قیامت، با شعلۀ جهالت
آتش گرفته بارم، یابن الحسن اغثنی
چشم پر شبنم
نامحرم آوردم دل و محرم گذشتم
بر دل نوشتم: «دوستت دارم»، گذشتم
عشق است و عاشق هرچه دارد نذر عشق است
از مادرم، دار و ندارم هم گذشتم
گمراه بودم، گریه کردم در عزایت
از نسل آدم بودم و آدم گذشتم
از کودکیام بین هیئتها نشستم
من پای عشقت از همه عالم گذشتم
فرهادم و با درد شیرینی که دارم
از خیر طب و بهرۀ مرهم گذشتم
یک روز زیر پرچمت من را رساندند
عمری است از زیر همین پرچم گذشتم
امشب شبیه تو که درهم میخریمان
از هرکسی ناراحتم، درهم گذشتم
شبهای جمعه در فراق کربلایت
از شهر ری با سینهای پر غم گذشتم
کم کم مرا سوزاند داغ روضههایت
از شعرها، از روضهها کم کم گذشتم
مقتل به دستم مانده و مبهوت ماندم
هی بغض کردم، خط به خط خواندم، گذشتم
بوسه به زیر حنجرت دردسری شد
از روضۀ جان کندنت مبهم گذشتم
جانم به لب آمد زمانی که به مقتل
از غارت پیراهن و خاتم گذشتم
شکر خدا این بار هم از روضههایت
با قلب خون، با چشم پر شبنم گذشتم