- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۸/۰۱
- بازدید: ۳۵۹۵
- شماره مطلب: ۹۰۹۵
-
چاپ
تو یادگار داغهای کربلایی
ای آنکه قبرت بی چراغ و سایبان است
روضه نمیخواهی؟ مزارت روضهخوان است
گلدستهات سنگی است، روی تربت تو
گنبد نداری، گنبد تو آسمان است
اصلاً نیازی به بیانش نیست دیگر
اوج غریبی تو از قبرت عیان است
تو یادگار داغهای کربلایی
از هرم ماتم در دلت آتشفشان است
هر روضهات کرب و بلایی میشود چون
دور مزار تو پر از نامهرسان است
تو شاهد باران سیل آسای خونی
تو کعبهای، چشمت شبیه ناودان است
تو یادگار باغهای لاله هستی
اما به ذهنت خاطرات صد خزان است
جسم تو در خاک بقیع و روحت اما
در قلب یک گودال، هر شب میهمان است
دیدی که در گودال، جدت را چه کردند
دیدی که عمه روی تل بر سرزنان است
تو شاهد گلهای از ساقه جدایی
دیدی که بر نیزه سر پیر و جوان است
تو غیرت اللهی، غم ناموس دیدی
از داغ غارت در گلویت استخوان است
تو مقتلی هستی که دیده روضهها را
آنچه زبان از گفتنش هم ناتوان است
-
من که باشم که بگویم سخن از حضرت عشق؟
وحی نازل شده انگار، بر این دفتر من
قلمم کاتب و گفتند که: «حا سین یا نون»
شده تفسیر تمامی لغات این عشق
«هو لیلا و تماماً همه از دم مجنون»
-
کبوتر حرم
مگر قرار نشد کربلاییام بکنی؟
ترحمی به غم این جداییام بکنی؟
کبوتر حرمیام، ولی بدون حرم
مگر قرار نشد که هواییام بکنی؟
-
ما عاشقیم، عاشق آقای کربلا
هر روز صبح زود، به آقا سلام کن
یا گریهکن برای غمش، یا سلام کن
گر مثل من به کرب و بلایش نرفتهای
هر جا نشستهای ز همانجا سلام کن
-
بین سجده حاجت کرب و بلا را خواستم
باز هم با روضههایت گونههایم خیس شد
با نوای نینوا نی در نوایم خیس شد
شور ذکر تو نمک پاشید، بین حنجرم
چشمهای هیئتیها با صدایم خیس شد
تو یادگار داغهای کربلایی
ای آنکه قبرت بی چراغ و سایبان است
روضه نمیخواهی؟ مزارت روضهخوان است
گلدستهات سنگی است، روی تربت تو
گنبد نداری، گنبد تو آسمان است
اصلاً نیازی به بیانش نیست دیگر
اوج غریبی تو از قبرت عیان است
تو یادگار داغهای کربلایی
از هرم ماتم در دلت آتشفشان است
هر روضهات کرب و بلایی میشود چون
دور مزار تو پر از نامهرسان است
تو شاهد باران سیل آسای خونی
تو کعبهای، چشمت شبیه ناودان است
تو یادگار باغهای لاله هستی
اما به ذهنت خاطرات صد خزان است
جسم تو در خاک بقیع و روحت اما
در قلب یک گودال، هر شب میهمان است
دیدی که در گودال، جدت را چه کردند
دیدی که عمه روی تل بر سرزنان است
تو شاهد گلهای از ساقه جدایی
دیدی که بر نیزه سر پیر و جوان است
تو غیرت اللهی، غم ناموس دیدی
از داغ غارت در گلویت استخوان است
تو مقتلی هستی که دیده روضهها را
آنچه زبان از گفتنش هم ناتوان است