- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۸/۰۱
- بازدید: ۳۴۸۴
- شماره مطلب: ۹۰۹۱
-
چاپ
وجود من از داغ کربلا خشکید
نگاه چشم ترم کل صحنهها را دید
در این میان فقط از دست زجر میترسید
اگرچه سینهام از هرم زهر میسوزد
ولی وجود من از داغ کربلا خشکید
چه گویمت که کجا رفتم و چهها دیدم
در اوج کودکیام قامتم ز غصه خمید
چه گویمت که در آنجا چه ظلمها کردند
چه لالهها، چه قدر غنچهها که دشمن چید
چه گویمت من از آن لحظه که عمو میرفت
کنار آب رسید و نمی از آن نچشید
چه گویمت من از آن لحظه که علم افتاد
حرم، نه کل جهان بود که ز هم پاشید
چه گویمت که امامی ز صدر زین افتاد
و نیزهها که تن پادشاه را بوسید
مقابل من و عمه رقیه سیلی خورد
هزار مرتبه از درد هی به خود پیچید
میان قافله او را نشانه میکردند
چه لحظهها که مغیلان به پای او نرسید
چه بوسهها که نزد عمه جان به صورتمان
به جای زخم کبودی به جای دست پلید
در آن دقیقه که از تل نگاه میکردم
تمام موی سرم شد شبیه عمه سفید
اگر چه زهر جفا قاتلی به قلبم شد
ولی قدم فقط از داغ کربلا خم شد
-
صدای هلهله و تشنگی و کاسۀ آب
میان حجره غریبانه دست و پا میزد
همان که روضهاش آتش به جان ما میزد
میان اشهد خود گاه یا رضا میگفت
و گاه مادر مظلومه را صدا میزد
-
آفتاب قدیمی دنیا
ای ز روی تو روی حق پیدا
آفتاب قدیمی دنیا
ای که دریاست پیش تو قطره
ای نمی از کرامتت، دریا
-
آرامگاه لالههای پرپر
کاش اینجا داشت تکه سایه بانی لااقل
کاش میدادند بر گریه زمانی لااقل
کاشکی میشد بریزی آب بر قبر حسن
کاش اینجا داشت شبها روضهخوانی لااقل
وجود من از داغ کربلا خشکید
نگاه چشم ترم کل صحنهها را دید
در این میان فقط از دست زجر میترسید
اگرچه سینهام از هرم زهر میسوزد
ولی وجود من از داغ کربلا خشکید
چه گویمت که کجا رفتم و چهها دیدم
در اوج کودکیام قامتم ز غصه خمید
چه گویمت که در آنجا چه ظلمها کردند
چه لالهها، چه قدر غنچهها که دشمن چید
چه گویمت من از آن لحظه که عمو میرفت
کنار آب رسید و نمی از آن نچشید
چه گویمت من از آن لحظه که علم افتاد
حرم، نه کل جهان بود که ز هم پاشید
چه گویمت که امامی ز صدر زین افتاد
و نیزهها که تن پادشاه را بوسید
مقابل من و عمه رقیه سیلی خورد
هزار مرتبه از درد هی به خود پیچید
میان قافله او را نشانه میکردند
چه لحظهها که مغیلان به پای او نرسید
چه بوسهها که نزد عمه جان به صورتمان
به جای زخم کبودی به جای دست پلید
در آن دقیقه که از تل نگاه میکردم
تمام موی سرم شد شبیه عمه سفید
اگر چه زهر جفا قاتلی به قلبم شد
ولی قدم فقط از داغ کربلا خم شد