- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۸/۰۱
- بازدید: ۴۵۵۱
- شماره مطلب: ۹۰۸۳
-
چاپ
این همه جای جراحات، برای شام است
چه تفاوت بکند ناله کند یا نکند
که دل سوخته را ناله مداوا نکند
چه تفاوت بکند پا بکشد یا نکشد
کاش میشد خودش اینقدر تقلا نکند
زهر این بار چه دارد؟ متورم شده است
زهر با این تن بیمار مدارا نکند
این جوانی که کنار پدر افتاده زمین
چه کند گریه اگر بر سر بابا نکند
این همه جای جراحات، برای شام است
زهر هرچند که سخت است، چنین تا نکند
نفس آخر و با روضۀ ویرانه گریست
نشد او یاد غم عمۀ خود را نکند
یادش افتاد که هم بازی او میافتاد
سنگ رحمی به سر دختر نوپا نکند
گفت دستم سر زنجیر به دستش بستند
پس از آن شکوهای از آبلۀ پا نکند
کاش میشد که سر بام کسی ننشیند
یا اگر رفت فقط شعله مهیا نکند
یا که رقّاصهشان موقع هل دادنمان
خنده بر گریۀ ذریۀ زهرا نکند
چادر عمه پناهش شد و نالید: سرم
چه کنم تا که مرا زجر تماشا نکند
زن غساله چه فهمید که میگفت به خود
بهتر این است که این مقنعه را وا نکند
-
عشق اسطرلاب مردان خداست
هرچه بادا باد! اما عشق باد
عشق بادا، عشق بادا، عشق باد
جوهر این عاشقیها عشق باد
کار دنیا کار فردا عشق باد
عقل رفت و گفت تنها عشق باد
-
ز اوج شانۀ او آسمان به خاک افتاد
خدا زمین و زمان را دوباره حیران ساخت
تمام شوکت خود را به شکل انسان ساخت
به دست قدرت خود، خلقتی شگفت آورد
گرفت پرده ز رویی، جهان گلستان ساخت
-
ماه پر آفتاب
دلی دارم و خانۀ بوتراب است
سری دارم و خاک عالیجناب است
عوض کرده روز و شبم جای خود را
که ماهی دمیده پر از آفتاب است
-
ارمنی آمد و مسلمان شد
گرچه سرگرم کسب و کارش بود
نان خور رزق کار و بارش بود
او که با عالم خودش میساخت
روز و شب با غم خودش میساخت
این همه جای جراحات، برای شام است
چه تفاوت بکند ناله کند یا نکند
که دل سوخته را ناله مداوا نکند
چه تفاوت بکند پا بکشد یا نکشد
کاش میشد خودش اینقدر تقلا نکند
زهر این بار چه دارد؟ متورم شده است
زهر با این تن بیمار مدارا نکند
این جوانی که کنار پدر افتاده زمین
چه کند گریه اگر بر سر بابا نکند
این همه جای جراحات، برای شام است
زهر هرچند که سخت است، چنین تا نکند
نفس آخر و با روضۀ ویرانه گریست
نشد او یاد غم عمۀ خود را نکند
یادش افتاد که هم بازی او میافتاد
سنگ رحمی به سر دختر نوپا نکند
گفت دستم سر زنجیر به دستش بستند
پس از آن شکوهای از آبلۀ پا نکند
کاش میشد که سر بام کسی ننشیند
یا اگر رفت فقط شعله مهیا نکند
یا که رقّاصهشان موقع هل دادنمان
خنده بر گریۀ ذریۀ زهرا نکند
چادر عمه پناهش شد و نالید: سرم
چه کنم تا که مرا زجر تماشا نکند
زن غساله چه فهمید که میگفت به خود
بهتر این است که این مقنعه را وا نکند