- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۱۰/۱۱
- بازدید: ۴۲۴۴
- شماره مطلب: ۹۰۵
-
چاپ
گفتگوی امام حسین (ع) و حضرت علی اصغر (ع)
مدار ششماهه
مشکها طبلهای تو خالی
چشمها موج موج بی خوابی
هی زبان دور لب نچرخان، من
خوب میدانم از چه بی تابی
عرق شرم روی پیشانی است
طفل در پیچ و تاب افتاده
هاجر خیمههای آل الله
پی رد سراب افتاده
پدر ای آفتاب این صحرا
در کنارت ستارهام خواهی
در سپاهت برای سربازی
کودک شیرخواره میخواهی؟
کوچکم که مرا نمی بینی
اصغرم هم ردیف اکبرها
علت سرخی فرات منم
علت گریۀ کبوترها
طاقت ماندنت چقدر کم است
میروی در صف برادرها
کاش قدری بزرگتر بودی
این شده روضههای خواهرها
پدرم با خدا معامله کن
گرچه خردم میان گوهرها
تو خلیل و منم چو اسماعیل
مانده بر جا امید هاجرها
گرچه شش ماهۀ منی اما
مهر و ماهی میان اخترها
روی لب این تبسم سُرخت
بر جگرها فکنده اخگرها
حلق کوچک سه شعبه یعنی که
نیست با من حریف لشکرها
من و یک لشکر و سپس تاریخ
تا قضاوت کنند داورها
آتش آوردهاند بی تابی
ای دلاورتر دلاورها
نکند یاد مادر افتادی
یاد آتش گرفتن درها
زیر بال عبا بگیر مرا
دور از چشم سرخ مادرها
ببرم روی دست تا میدان
شعله انداز بین آذرها
کاش نوبت نمیرسید به تو
بعدِ عباس، وقت اصغرها
روی دستم گرفتمت بابا
روبرویم دروغ باورها
تیر را در کمان گرفته کسی
دست مولاست جام کوثرها
میچکد خون به دست و دامانم
دست مولا گرفته ساغرها
بر روی نیزه با سری کوچیک
میروی با سرت پی سرها
سر تو در میان سرها سر
پیکرت در میان پیکرها
روی لب این تبسمت آخر
بر جگرها فکنده اخگرها
و چه تشییع با شکوهی بود
صف به صف در پیات پیمبرها
قبر تو روی سینۀ پدرت
مرهم زخمهای خنجرها
مرد ششماهه خوب شد رفتی
و ندیدی چگونه معجرها...
میکند نیزه توی خاک کسی
پشت آن خیمهها که سوختهاند
صبح انگشتر پدر را هم
توی بازارشان فروختهاند
واژهها کمتر از مصیبت ماست
درد تا مغز استخوان میرفت
کنده میشد ستون عرش از جا
خیزران تا سوی دهان میرفت
-
تصویر تو
در خوابهای بی سر و سامانمان بمان
ای آخرین ستارۀ اندوه ِ آسمان
در کنج خلوت شب تشویش رخنه کن
با ما سرود ِمیرسماز راهرا بخوان
تصویر تو بزرگترین باور من است
مردی همیشه داشته لبخند بر لبان -
دریای عطش (بند چهارم)
ما لشگر عشقیم ولی دیر رسیدیم
ما گرچه جوانیم ولی پیر رسیدیم
بعد از اثر داغ کبودی به گل یاس
بعد از اثر قبضۀ شمشیر رسیدیم
بعد از غزل کوچۀ افروخته و در
بعد از تب حقّ و تب تکفیر رسیدیم
-
دریای عطش (بند دوم)
پر میزند از سمت زمین تا به هوا خون
این رنگ دلآزار ِغروب است و یا خون؟بر بال ملائک قلمِ سرخ کشیدند
بر قامتِ خورشید نوشتند تو را خون
گفتگوی امام حسین (ع) و حضرت علی اصغر (ع)
مدار ششماهه
مشکها طبلهای تو خالی
چشمها موج موج بی خوابی
هی زبان دور لب نچرخان، من
خوب میدانم از چه بی تابی
عرق شرم روی پیشانی است
طفل در پیچ و تاب افتاده
هاجر خیمههای آل الله
پی رد سراب افتاده
پدر ای آفتاب این صحرا
در کنارت ستارهام خواهی
در سپاهت برای سربازی
کودک شیرخواره میخواهی؟
کوچکم که مرا نمی بینی
اصغرم هم ردیف اکبرها
علت سرخی فرات منم
علت گریۀ کبوترها
طاقت ماندنت چقدر کم است
میروی در صف برادرها
کاش قدری بزرگتر بودی
این شده روضههای خواهرها
پدرم با خدا معامله کن
گرچه خردم میان گوهرها
تو خلیل و منم چو اسماعیل
مانده بر جا امید هاجرها
گرچه شش ماهۀ منی اما
مهر و ماهی میان اخترها
روی لب این تبسم سُرخت
بر جگرها فکنده اخگرها
حلق کوچک سه شعبه یعنی که
نیست با من حریف لشکرها
من و یک لشکر و سپس تاریخ
تا قضاوت کنند داورها
آتش آوردهاند بی تابی
ای دلاورتر دلاورها
نکند یاد مادر افتادی
یاد آتش گرفتن درها
زیر بال عبا بگیر مرا
دور از چشم سرخ مادرها
ببرم روی دست تا میدان
شعله انداز بین آذرها
کاش نوبت نمیرسید به تو
بعدِ عباس، وقت اصغرها
روی دستم گرفتمت بابا
روبرویم دروغ باورها
تیر را در کمان گرفته کسی
دست مولاست جام کوثرها
میچکد خون به دست و دامانم
دست مولا گرفته ساغرها
بر روی نیزه با سری کوچیک
میروی با سرت پی سرها
سر تو در میان سرها سر
پیکرت در میان پیکرها
روی لب این تبسمت آخر
بر جگرها فکنده اخگرها
و چه تشییع با شکوهی بود
صف به صف در پیات پیمبرها
قبر تو روی سینۀ پدرت
مرهم زخمهای خنجرها
مرد ششماهه خوب شد رفتی
و ندیدی چگونه معجرها...
میکند نیزه توی خاک کسی
پشت آن خیمهها که سوختهاند
صبح انگشتر پدر را هم
توی بازارشان فروختهاند
واژهها کمتر از مصیبت ماست
درد تا مغز استخوان میرفت
کنده میشد ستون عرش از جا
خیزران تا سوی دهان میرفت
ادمو میکشه این شعر.السلام علی الطفل الرضیع