مشخصات شعر

قحطی پروانه

با اینکه روزی داشتی کاشانه در این شهر

اینجا نیا، دیگر نداری خانه در این شهر

 

یادم می‌آید تا کجاها کیسه‌ای نان را

می‌برد آن شب‌ها علی بر شانه در این شهر

 

وقتی تمام مردمانش عاقل‌اند، ‌ای عشق!

پیدا نخواهی کرد یک دیوانه در این شهر

 

آواره گشتم کوچه‌ها را یک یک، اما نیست

جز طوعه هرگز قامتی مردانه در این شهر

 

هرکس که روزی نامۀ یاری برایت داد

شد نیزه‌دار لشگر بیگانه در این شهر

 

دورت بگردم!  بادهای شام آوردند

انگار با خود قحطی پروانه در این شهر

 

این نامه از مسلم به دستت می‌‌رسد اما

کشتند او را ناجوانمردانه در این شهر

 

قحطی پروانه

با اینکه روزی داشتی کاشانه در این شهر

اینجا نیا، دیگر نداری خانه در این شهر

 

یادم می‌آید تا کجاها کیسه‌ای نان را

می‌برد آن شب‌ها علی بر شانه در این شهر

 

وقتی تمام مردمانش عاقل‌اند، ‌ای عشق!

پیدا نخواهی کرد یک دیوانه در این شهر

 

آواره گشتم کوچه‌ها را یک یک، اما نیست

جز طوعه هرگز قامتی مردانه در این شهر

 

هرکس که روزی نامۀ یاری برایت داد

شد نیزه‌دار لشگر بیگانه در این شهر

 

دورت بگردم!  بادهای شام آوردند

انگار با خود قحطی پروانه در این شهر

 

این نامه از مسلم به دستت می‌‌رسد اما

کشتند او را ناجوانمردانه در این شهر

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×