- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۷/۰۱
- بازدید: ۱۹۱۱
- شماره مطلب: ۸۷۶۷
-
چاپ
کوچهگرد غریب
اینجا رسیدهام که مرا مبتلا کنی
بر حال و روز نائب خود چشم وا کنی
ای دلبر غریب، مبادا که لحظهای
بر وعدههای کوفیشان اعتنا کنی
این کوچهگردی، عاقبتش درد سیلی است
باید به رنج فاطمهام مبتلا کنی
سنگم اگر زنند، دل از تو نمیکنم
تا که ز لطف، گوشۀ چشمی به ما کنی
عید است، ای حبیب چه زیبا شود اگر
قربانی منای خودت را دعا کنی
اینجا که بار مرکبشان تیر و نیزه است
بهتر که فکر حنجر مهپارهها کنی
برگرد جان خواهرت آقا که دیر نیست
با خندههای «حرمله و شمر» تا کنی
تا فرصت است زیور آلالهها درآر
حاشا که دست دختر خود را رها کنی
ای کاش بهر دفن تن مثلهمثلهات
جای کفن تو فکر کمی بوریا کنی
خوب است از اضافی پیراهنی که هست
معجر برای دخترکان دست و پا کنی
آبی رسان برای لب شیرخوارهات
حالا که روی جانب کرب و بلا کنی
از روی نیزه هم به سر ما محل بده
دور از بزرگی است که ترک وفا کنی!
-
ز کرب و بلاست عطر و بویی که داریم
به دریا رود آب جویی که داریم
به می میرسد این سبویی که داریم
میسّر نگردد به بال «وبالی»
هوای پریدن به کویی که داریم
-
دریاب مرا در غم سالار شهیدان
ای واسط فیض دو سرا! آجرکالله
وی حجّت حق، صاحب عزا! آجرکالله
با نالۀ زهراست عجین سوز صدایت
همنالۀ امّالنّجبا! آجرکالله
-
یک کاروان دل
یک کاروان دل، همره دلبر رسیده
زینب بیا که منزل آخر رسیده
یاران فرود آئید، این وادی طور است
وعده ز سوی حضرت داور رسیده
کوچهگرد غریب
اینجا رسیدهام که مرا مبتلا کنی
بر حال و روز نائب خود چشم وا کنی
ای دلبر غریب، مبادا که لحظهای
بر وعدههای کوفیشان اعتنا کنی
این کوچهگردی، عاقبتش درد سیلی است
باید به رنج فاطمهام مبتلا کنی
سنگم اگر زنند، دل از تو نمیکنم
تا که ز لطف، گوشۀ چشمی به ما کنی
عید است، ای حبیب چه زیبا شود اگر
قربانی منای خودت را دعا کنی
اینجا که بار مرکبشان تیر و نیزه است
بهتر که فکر حنجر مهپارهها کنی
برگرد جان خواهرت آقا که دیر نیست
با خندههای «حرمله و شمر» تا کنی
تا فرصت است زیور آلالهها درآر
حاشا که دست دختر خود را رها کنی
ای کاش بهر دفن تن مثلهمثلهات
جای کفن تو فکر کمی بوریا کنی
خوب است از اضافی پیراهنی که هست
معجر برای دخترکان دست و پا کنی
آبی رسان برای لب شیرخوارهات
حالا که روی جانب کرب و بلا کنی
از روی نیزه هم به سر ما محل بده
دور از بزرگی است که ترک وفا کنی!