- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۷/۰۱
- بازدید: ۲۳۵۱
- شماره مطلب: ۸۷۳۲
-
چاپ
عهد بی وفا
محکوم بر نقض است عهد «بی وفا» حتما
جا میزند در وقت سخت ابتلا حتما
مردان کوفه غالبا این گونه میباشند
این خلق و خو حاکی است از صد ماجرا حتما
نان حرام و شبهه قوت مردم اینجاست
نانی که محبوسش شود ذکر و دعا حتما
آقا شما، مولا شما، لیلا شما هستی
مجنون شدم، تا زندهام هستم به راهت من
این روزها خیلی به یاد مرتضی هستم
اینها تو را هم میکنند آخر رها حتما
رأس مرا با میخ بر دروازه میبندند
پیغامها دارد همین رأس جدا حتما
مهمان از این مردم اگر چیزی بخواهد هم
با سنگهاشان میشود حاجت روا حتما
اشکی که خون شد روی پلکم علتش این است
دلشوره دارم از برای خیمهگاهت من
وقتی تنی را از بلندیها بیاندازند
میشکند هر عضو آن از چند جا حتما
جسم مرا مشتی اراذل بر زمین بردند
خون میشود از جسم بی سر هرکجا حتما
این تیرهای حرمله مصرف نشد اینجا
پس استفاده میشود در کربلا حتما
شمر ابن ذی الجوشن برایت نقشهها دارد
در فکر جاه و قدرت است آن بی حیا حتما
گیرم که بوسه حرز در زیر گلو باشد
با تیغ کندش میبرد سر از قفا حتما
یس پیغمبر! ته گودال میمانی
حاء سرت را میبرد سر نیزهها حتما
کوفه میا، جان من اینجا صحبت از دین نیست
محکوم بر نقض است عهد «بی وفا» حتما
-
مور و سلیمان
وقتی گناه شهر مرا از تو دور کرد
باید برات کرب و بلا جفت و جور کرد
صد بار عقل از سر من رفت، چون نسیم
از سوی کربلای تو یک بار عبور کرد
-
زینت دوش تو حسین و حسن
شمس رویت همیشه تابنده است
ابرویت ذوالفقار برنده است
دلت از مهر و عشق آکنده است
نام احمد تو را برازنده است
یا محمد، که هر دو زیبنده است
-
تو بزرگی و مرام تو نبخشیدن نیست
رنگ از چهره پریده است، خودت میدانی
عرق شرم چکیده است، خودت میدانی
پشت این خانه گدا آمده و با گریه
دست یاری طلبیده است، خودت میدانی
-
کرب و بلاییام کن
بر نفس خود دچارم، یابن الحسن اغثنی
عبدی خرابکارم، یابن الحسن اغثنی
در غفلت از قیامت، با شعلۀ جهالت
آتش گرفته بارم، یابن الحسن اغثنی
عهد بی وفا
محکوم بر نقض است عهد «بی وفا» حتما
جا میزند در وقت سخت ابتلا حتما
مردان کوفه غالبا این گونه میباشند
این خلق و خو حاکی است از صد ماجرا حتما
نان حرام و شبهه قوت مردم اینجاست
نانی که محبوسش شود ذکر و دعا حتما
آقا شما، مولا شما، لیلا شما هستی
مجنون شدم، تا زندهام هستم به راهت من
این روزها خیلی به یاد مرتضی هستم
اینها تو را هم میکنند آخر رها حتما
رأس مرا با میخ بر دروازه میبندند
پیغامها دارد همین رأس جدا حتما
مهمان از این مردم اگر چیزی بخواهد هم
با سنگهاشان میشود حاجت روا حتما
اشکی که خون شد روی پلکم علتش این است
دلشوره دارم از برای خیمهگاهت من
وقتی تنی را از بلندیها بیاندازند
میشکند هر عضو آن از چند جا حتما
جسم مرا مشتی اراذل بر زمین بردند
خون میشود از جسم بی سر هرکجا حتما
این تیرهای حرمله مصرف نشد اینجا
پس استفاده میشود در کربلا حتما
شمر ابن ذی الجوشن برایت نقشهها دارد
در فکر جاه و قدرت است آن بی حیا حتما
گیرم که بوسه حرز در زیر گلو باشد
با تیغ کندش میبرد سر از قفا حتما
یس پیغمبر! ته گودال میمانی
حاء سرت را میبرد سر نیزهها حتما
کوفه میا، جان من اینجا صحبت از دین نیست
محکوم بر نقض است عهد «بی وفا» حتما