- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۷/۰۱
- بازدید: ۱۵۶۱
- شماره مطلب: ۸۷۰۰
-
چاپ
مردم بی عاطفه
نامه دادم که بیا، سخت پشیمانم من
از همه رانده شدم، بی سر و سامانم من
بسته رویم همه درها شده، در حالی که
بین این مردم بی عاطفه مهمانم من
سنگ خوردم ز سر بام، خدا میداند
بی کس و یارم و تنها و پریشانم من
این پریشانی مسلم که فدای سر تو
نگران تو و بی آبی طفلانم من
به گمانم که تو هم عاقبتت مثل من است
میهمان هستم و چندی است که عطشانم من
لحظه لحظه متوسل به تو و ذکر توأم
هر قدم ای پسر فاطمه! در فکر توأم
در پس پردۀ این شهر، فریب است فریب
عادت مردم این شهر، عجیب است عجیب
مرد، در بین همه مردنماها اینجا
پسر عوسجه، هانی و حبیب است، حبیب
پسر فاطمه برگرد که ناموست را
طعنۀ کوفی بی رحم نصیب است، نصیب
متوجه شدم این را که در این شهر نفاق
هر که از آل علی بود، غریب است غریب
یاد چشمان پر از مهر تو تنها چیزی است
که در این مهلکه تسکین و طبیب است، طبیب
همگی اهل فریبند و همه اهل نفاق
گرچه در عهد شکستن همه دارند وفاق
من خریدار سرِ دارم و سردار توأم
تو علی من و من میثم تمار توأم
با ادب میدهم از دور سلام از سرِ دار
در ادب پیرو آداب علمدار توأم
یا حسین گفتم و از بام فرو افتادم
تا بفهمند که تا مرز جنون یار توأم
قسمت این بود که لب تشنه دهم جان ز غمت
غم تو دارم و تب دارم و بیمار توأم
جان به راه تو اگر داد سفیر تو چه باک؟
جان خود را به تو سوگند بدهکار توأم
راه خود را تو عوض کن، تو کجا، کوفه حسین؟
همۀ حرف من این است: میا کوفه حسین
یابن زهرا نگران توأم و آمدنت
نگران توأم و قصۀ عریان شدنت
ترسم این است که یک روز ببیند زینب
که جسارت شده با سنگ و عصا بر بدنت
ترسم این است کفن بهر تو پیدا نشود
ترسم این است بماند به روی خاک تنت
ترسم این است به یغما رود انگشتر تو
ترسم این است که غارت بشود پیرهنت
وای از پیکر مجروح علی اکبر تو
وای از جسم لگد مال یتیم حسنت
ترسم این است که قربانی گودال شوی
نعل تازه بزنند و تو لگد مال شوی
-
حق نمک
چه ظلم بود که در حق تو روا کردند؟
ببین که حق نمک را چطور ادا کردند
به دست همسر تو زهر را به تو دادند
چنان امام حسن، بر تو هم جفا کردند
-
شاه وفا
عمری گدای صاحب این خانه ماندیم
خود را درون مجلس روضه رساندیم
پا را میان این مجالس باز کردیم
دل را به پای روضه و منبر نشاندیم
-
تو کشتۀ مصائب کرببلا شدی
نقل چهار سالگیات، نقل کربلاست
این جمله خود به خود به خدا ختم روضههاست
ای که امام پنجم مظلوم شیعهای
ذکر توسل به تو، مشکل گشای ماست
-
روضۀ دمادم
با روضۀ دمادم تو گریه میکنم
ای با مرام! با دم تو گریه میکنم
هر بار من به ماتم تو گریه کردهام
این بار هم به ماتم تو گریه میکنم
مردم بی عاطفه
نامه دادم که بیا، سخت پشیمانم من
از همه رانده شدم، بی سر و سامانم من
بسته رویم همه درها شده، در حالی که
بین این مردم بی عاطفه مهمانم من
سنگ خوردم ز سر بام، خدا میداند
بی کس و یارم و تنها و پریشانم من
این پریشانی مسلم که فدای سر تو
نگران تو و بی آبی طفلانم من
به گمانم که تو هم عاقبتت مثل من است
میهمان هستم و چندی است که عطشانم من
لحظه لحظه متوسل به تو و ذکر توأم
هر قدم ای پسر فاطمه! در فکر توأم
در پس پردۀ این شهر، فریب است فریب
عادت مردم این شهر، عجیب است عجیب
مرد، در بین همه مردنماها اینجا
پسر عوسجه، هانی و حبیب است، حبیب
پسر فاطمه برگرد که ناموست را
طعنۀ کوفی بی رحم نصیب است، نصیب
متوجه شدم این را که در این شهر نفاق
هر که از آل علی بود، غریب است غریب
یاد چشمان پر از مهر تو تنها چیزی است
که در این مهلکه تسکین و طبیب است، طبیب
همگی اهل فریبند و همه اهل نفاق
گرچه در عهد شکستن همه دارند وفاق
من خریدار سرِ دارم و سردار توأم
تو علی من و من میثم تمار توأم
با ادب میدهم از دور سلام از سرِ دار
در ادب پیرو آداب علمدار توأم
یا حسین گفتم و از بام فرو افتادم
تا بفهمند که تا مرز جنون یار توأم
قسمت این بود که لب تشنه دهم جان ز غمت
غم تو دارم و تب دارم و بیمار توأم
جان به راه تو اگر داد سفیر تو چه باک؟
جان خود را به تو سوگند بدهکار توأم
راه خود را تو عوض کن، تو کجا، کوفه حسین؟
همۀ حرف من این است: میا کوفه حسین
یابن زهرا نگران توأم و آمدنت
نگران توأم و قصۀ عریان شدنت
ترسم این است که یک روز ببیند زینب
که جسارت شده با سنگ و عصا بر بدنت
ترسم این است کفن بهر تو پیدا نشود
ترسم این است بماند به روی خاک تنت
ترسم این است به یغما رود انگشتر تو
ترسم این است که غارت بشود پیرهنت
وای از پیکر مجروح علی اکبر تو
وای از جسم لگد مال یتیم حسنت
ترسم این است که قربانی گودال شوی
نعل تازه بزنند و تو لگد مال شوی