- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۷/۰۱
- بازدید: ۱۰۰۰
- شماره مطلب: ۸۶۹۹
-
چاپ
شهر طمع
گریههایم میشود از شرمساری بیشتر
هر دقیقه میشود این بی قراری بیشتر
جای این زخم زبان، ای کاش تنها میزدند
طعنه از هر تیغ دارد زخم کاری بیشتر
هر چه سنگین میشود بار خجالت در دلم
میشود باریدن ابر بهاری بیشتر
بیشتر در کوچه سنگش میزنند این بامها
هر چه میآید به کوفه صوت قاری بیشتر
هر قدر من ناامیدم در میان شهر غم
حرمله دارد ولی امیدواری بیشتر
خار در چشمم اگر چه تیغهاشان شد، ولی
از سه شعبه میرود بر چشم، خاری بیشتر
گرچه در دارالعماره خون من را ریختند
از سرم هر کوچه دارد یادگاری بیشتر
گوشواره گرچه دارد دختر شهر طمع
از پدر میخواهد اما گوشواری بیشتر
از اسیری خودم در کوفه فهمیدم حسین
میکشند اینجا عزیزان را به خواری بیشتر
-
چشمه عشق
کاش میشد که کمی زود زبان باز کنی
چه قدر کاش از این سینه شنیدم پسرم
نذر کردم که علمدار پدر باشی تو
علم و مشک برای تو خریدم پسرم
-
سفرۀ احسان
چرخش چرخ و فلک بسته به چشمان علی است
همۀ عمر جهان، بسته به یک آن علی است
همه از سفرۀ او روزی خود را دارند
آفرینش به خدا سفرۀ احسان علی است
-
پرِ پرواز
بسم رب الفاطمه آغاز کردم گریه را
از گلوی بغضهایم باز کردم گریه را
مثل یک مادر که فرزندش ز دستش میرود
اقتدا کردم به او، ابراز کردم گریه را
-
مقتدای عزادارها
به اذن حضرت مولا شدم کبوتر تو
که بال و پر بزنم پای روضۀ سر تو
ببخش با پر زخمی، به زحمت افتاده
لباس نوکریام را بریده مادر تو
شهر طمع
گریههایم میشود از شرمساری بیشتر
هر دقیقه میشود این بی قراری بیشتر
جای این زخم زبان، ای کاش تنها میزدند
طعنه از هر تیغ دارد زخم کاری بیشتر
هر چه سنگین میشود بار خجالت در دلم
میشود باریدن ابر بهاری بیشتر
بیشتر در کوچه سنگش میزنند این بامها
هر چه میآید به کوفه صوت قاری بیشتر
هر قدر من ناامیدم در میان شهر غم
حرمله دارد ولی امیدواری بیشتر
خار در چشمم اگر چه تیغهاشان شد، ولی
از سه شعبه میرود بر چشم، خاری بیشتر
گرچه در دارالعماره خون من را ریختند
از سرم هر کوچه دارد یادگاری بیشتر
گوشواره گرچه دارد دختر شهر طمع
از پدر میخواهد اما گوشواری بیشتر
از اسیری خودم در کوفه فهمیدم حسین
میکشند اینجا عزیزان را به خواری بیشتر