- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۷/۰۱
- بازدید: ۱۳۷۶
- شماره مطلب: ۸۶۹۸
-
چاپ
آب از سرم گذشت
کم کم غروب شد، همه رفتند خانهها
پشت سرم چه زود درآمد بهانهها
کم کم غروب شد، همه در کوفه جا زدند
در کوچهها چقدر به من پشت پا زدند
تا نیمه شب چقدر قدم میزدم حسین
من ماندم و دو تا پسر کوچکم، حسین
در بین یک سپاه از این مردهای پست
یک پیرزن به بی کسیام رحم کرده است
من سنگ میخورم به گناه محبتت
این صورت شکسته به قربان صورتت
افتادهام زمین و به یاد تن توام
من غصهدار زیر لگد بودن توام
هرچند دست بسته شدم، خواهرم که نیست
هنگام دست و پا زدنم، مادرم که نیست
اینها که زیر نامهات انگشت میزنند
فردا به روی زینب تو مشت میزنند
من ذبح میشوم، زنم اما اسیر نیست
در کوفه دخترم ز غم و غصه پیر نیست
تیر سه شعبه دیدم و آب از سرم گذشت
یک لحظه حال و روز رباب از سرم گذشت
در کوفه هیچ کس جگرم را زمین نزد
در پیش چشم من پسرم را زمین نزد
هرچند سخت بود خزانم، حسین جان
روی عبا نرفت جوانم، حسین جان
-
حیف عباس، که توصیف به ظاهر بشود
محضر آب، دم از پاکی دریا نزنید
محضر خاک، دم از وسعت صحرا نزنید
تا زمانی که ندادید ضرر پای نگار
لاف بیهودۀ عاشق شدن اینجا نزنید
-
سزاوار گل، خندۀ خار نیست
سر خاک تو بی خبر آمدم
عزادارم و خون جگر آمدم
درست است بی بال و پر آمدم
به شوق تو اما، به سر آمدم
-
مصیبت نامه
ای سربلندی پیمبرها سر تو
تابیده مثل ماه بر دنیا، سر تو
رفتم تمام شهرها را با سر تو
دیدی رسیدم آخرش بالا سر تو
-
بر پای سفرۀ تو نشستیم یا حسن
پا از گلیم بیشتر انداخته گدا
وقتی به خاک پات، سر انداخته گدا
اطراف صحن بال و پر انداخته گدا
گر سوی گنبدت نظر انداخته گدا
آب از سرم گذشت
کم کم غروب شد، همه رفتند خانهها
پشت سرم چه زود درآمد بهانهها
کم کم غروب شد، همه در کوفه جا زدند
در کوچهها چقدر به من پشت پا زدند
تا نیمه شب چقدر قدم میزدم حسین
من ماندم و دو تا پسر کوچکم، حسین
در بین یک سپاه از این مردهای پست
یک پیرزن به بی کسیام رحم کرده است
من سنگ میخورم به گناه محبتت
این صورت شکسته به قربان صورتت
افتادهام زمین و به یاد تن توام
من غصهدار زیر لگد بودن توام
هرچند دست بسته شدم، خواهرم که نیست
هنگام دست و پا زدنم، مادرم که نیست
اینها که زیر نامهات انگشت میزنند
فردا به روی زینب تو مشت میزنند
من ذبح میشوم، زنم اما اسیر نیست
در کوفه دخترم ز غم و غصه پیر نیست
تیر سه شعبه دیدم و آب از سرم گذشت
یک لحظه حال و روز رباب از سرم گذشت
در کوفه هیچ کس جگرم را زمین نزد
در پیش چشم من پسرم را زمین نزد
هرچند سخت بود خزانم، حسین جان
روی عبا نرفت جوانم، حسین جان