- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۱۰/۲۱
- بازدید: ۲۴۹۵
- شماره مطلب: ۸۴۹
-
چاپ
دیدم که بوسه، بوسۀ مادر نمیشود
بی مشک آب گرچه لبت تر نمیشود
چیزی شبیه بادۀ کوثر نمیشود
بوسیدم از دو چشم به خون خفتهات ولی
دیدم که بوسه، بوسۀ مادر نمیشود
زانو زدم به هستی در خون فتادهات
داغی شبیه داغ برادر نمیشود
میخواستم به خیمه برم جسم پاک تو
اکنون که مادر آمده، دیگر نمیشود
پیش از هجوم لشگر دون غارتم مکن
غارت از این فراق تو بدتر نمیشود
این مشک پاره غیر بلای رباب نیست
آنجا که شیر سینه میسّر نمیشود
آتش مزن به خواهر آشفته خاطرم
زینب شبش بدون رُخت سر نمیشود
-
سلطان کربلا حسن است
دعای زندهدلان صبح و شام یا حسن است
که موی تیره و روی سپید با حسن است
حسین میشنوم هرچه یاحسن گویم
دو کوه هست ولی کوه بیصدا حسن است -
شور و شیرین
به یاد آن لب شیرین که مصطفی بوسید
ز پا درآورد آخر سرشک شور مرا
-
حاصل عمر
یک مصرع است حاصل عمری که داشتم:
یار آمد و گرفت و به بندم کشید و برد
-
بساط گریه
«تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزردۀ گزند مباد»
شنیدهام که گدا موج میزند به درت
سرای جود تو خالی ز مستمند مباد
دیدم که بوسه، بوسۀ مادر نمیشود
بی مشک آب گرچه لبت تر نمیشود
چیزی شبیه بادۀ کوثر نمیشود
بوسیدم از دو چشم به خون خفتهات ولی
دیدم که بوسه، بوسۀ مادر نمیشود
زانو زدم به هستی در خون فتادهات
داغی شبیه داغ برادر نمیشود
میخواستم به خیمه برم جسم پاک تو
اکنون که مادر آمده، دیگر نمیشود
پیش از هجوم لشگر دون غارتم مکن
غارت از این فراق تو بدتر نمیشود
این مشک پاره غیر بلای رباب نیست
آنجا که شیر سینه میسّر نمیشود
آتش مزن به خواهر آشفته خاطرم
زینب شبش بدون رُخت سر نمیشود