- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۱۱/۰۷
- بازدید: ۳۶۸۴
- شماره مطلب: ۸۳۳
-
چاپ
سفرهات را جمع کن بابا که مهمانی بس است
صحبت از موسی و طور و ذوق عمرانی بس است
من پدر میخواستم، توضیح عرفانی بس است
قرعۀ آن قبلۀ سیّار بر ما اوفتاد
ای خرابه، غبطه بر دیوار نصرانی بس است
روح کامل گشت و من هر روز لاغر میشوم
فصل تجدید است از پیکر نگهبانی بس است
گریه را مخفی نخواهم کرد زیر آستین
تیغ از رو بستهام، عرفان پنهانی بس است
بوسهای بر من بدهکاری ز وقت رفتنت
پس ادا کن قرض خود، این صبر طولانی بس است
شرح مویی که ندارم بیش از این از من مخواه
از پریشان حالیام هر قدر میدانی بس است
هر چه خودم زخم بود و زخم بود و زخم بود
سفرهات را جمع کن بابا که مهمانی بس است
یک رقیه جان از آن لبها برایم خرج کن
محفل انس مرا آیات قرآنی بس است
چون علیاکبر مرا هم در عبایت جمع کن
زخمهای مختلف را این پریشانی بس است
-
سلطان کربلا حسن است
دعای زندهدلان صبح و شام یا حسن است
که موی تیره و روی سپید با حسن است
حسین میشنوم هرچه یاحسن گویم
دو کوه هست ولی کوه بیصدا حسن است -
شور و شیرین
به یاد آن لب شیرین که مصطفی بوسید
ز پا درآورد آخر سرشک شور مرا
-
حاصل عمر
یک مصرع است حاصل عمری که داشتم:
یار آمد و گرفت و به بندم کشید و برد
-
بساط گریه
«تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزردۀ گزند مباد»
شنیدهام که گدا موج میزند به درت
سرای جود تو خالی ز مستمند مباد
سفرهات را جمع کن بابا که مهمانی بس است
صحبت از موسی و طور و ذوق عمرانی بس است
من پدر میخواستم، توضیح عرفانی بس است
قرعۀ آن قبلۀ سیّار بر ما اوفتاد
ای خرابه، غبطه بر دیوار نصرانی بس است
روح کامل گشت و من هر روز لاغر میشوم
فصل تجدید است از پیکر نگهبانی بس است
گریه را مخفی نخواهم کرد زیر آستین
تیغ از رو بستهام، عرفان پنهانی بس است
بوسهای بر من بدهکاری ز وقت رفتنت
پس ادا کن قرض خود، این صبر طولانی بس است
شرح مویی که ندارم بیش از این از من مخواه
از پریشان حالیام هر قدر میدانی بس است
هر چه خودم زخم بود و زخم بود و زخم بود
سفرهات را جمع کن بابا که مهمانی بس است
یک رقیه جان از آن لبها برایم خرج کن
محفل انس مرا آیات قرآنی بس است
چون علیاکبر مرا هم در عبایت جمع کن
زخمهای مختلف را این پریشانی بس است