- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۷/۰۱
- بازدید: ۲۲۳۱
- شماره مطلب: ۸۲۳۴
-
چاپ
اشک گل فشان
امشب به دامن من، خورشید آرمیده
یا ماه آسمانها، در کلبهام دمیده
دختر همیشه جایش، آغوش گرم باباست
کس روی دست دختر، رأس پدر ندیده
از دل، چراغ گیرم از اشک، گل فشانم
از زلف، مشک ریزم؛ بابا ز ره رسیده
از بس که چون بزرگان، بار فراق بردم
در سن خردسالی، سرو قدم خمیده
بابا چه شد که امشب، با سر به ما زدی سر
جسمت کدام نقطه، در خاک و خون طپیده؟
هم کتف من سیاه است، هم روی من کبود است
هم فرق من شکسته، هم گوش من دریده
داغم به دل نشسته، آهم ز سر گذشته
چشمم به راه مانده، اشکم به رخ چکیده
از بس پیاده رفتم، پایم ز راه مانده
از بس گرسنه خفتم، رنگم ز رخ پریده
تو رفع تشنگی کن، از اشک دیدۀ من
من بوسه میستانم، از حنجر بریده
انگشتهای عمّه، بگرفته نقش گلزخم
از بس نشسته و خار، از پای من کشیده
جسمم رود شبانه، در خاک مخفیانه
یاد آورد ز زهرا، دفن من شهیده
خفتم خموش و دادم بر بیت بیت میثم
صد محنت نگفته، صد راز ناشنیده
-
بر حال حسین گریه کردم
ای بیت خدا، خدانگهدار
ای محفل عاشقان بیدار
ای سنگ نشان کوی دلدار
افسوس که با دو چشم خونبار
من از تو جدا شوم دگر بار
ای بیت خدا، خدانگهدار
-
صفایی ز آب فراتم بده
خداحافظ ای کعبه، ای بزم یار
خداحافظ ای بیت پروردگار
خداحافظ ای محفل اهل راز
خداحافظ ای قبلهام در نماز
-
من عبد گنهکارم و تو حی یگانه
مرغ سحرم دانۀ اشکم شده دانه
پیوسته کشد از جگرم شعله زبانه
تن خسته و کوه گنهم بر روی شانه
من عبد گنهکارم و تو حی یگانه
-
حج عبّاس تو در علقمه بود
کعبه، ای بیت خداوند جلیل
ای به سنگت، اثر پای خلیل
کعبه، ای خانۀ امّید همه
کعبه، ای مرکز توحید همه
اشک گل فشان
امشب به دامن من، خورشید آرمیده
یا ماه آسمانها، در کلبهام دمیده
دختر همیشه جایش، آغوش گرم باباست
کس روی دست دختر، رأس پدر ندیده
از دل، چراغ گیرم از اشک، گل فشانم
از زلف، مشک ریزم؛ بابا ز ره رسیده
از بس که چون بزرگان، بار فراق بردم
در سن خردسالی، سرو قدم خمیده
بابا چه شد که امشب، با سر به ما زدی سر
جسمت کدام نقطه، در خاک و خون طپیده؟
هم کتف من سیاه است، هم روی من کبود است
هم فرق من شکسته، هم گوش من دریده
داغم به دل نشسته، آهم ز سر گذشته
چشمم به راه مانده، اشکم به رخ چکیده
از بس پیاده رفتم، پایم ز راه مانده
از بس گرسنه خفتم، رنگم ز رخ پریده
تو رفع تشنگی کن، از اشک دیدۀ من
من بوسه میستانم، از حنجر بریده
انگشتهای عمّه، بگرفته نقش گلزخم
از بس نشسته و خار، از پای من کشیده
جسمم رود شبانه، در خاک مخفیانه
یاد آورد ز زهرا، دفن من شهیده
خفتم خموش و دادم بر بیت بیت میثم
صد محنت نگفته، صد راز ناشنیده