- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۱۱/۱۲
- بازدید: ۱۸۰۴
- شماره مطلب: ۸۲۰
-
چاپ
تصدّق سر زینب دل مرا مشکن
به راه منزل تو بیقرار باید شد
پیاده راه فزون شد، سوار باید شد
عنان حنجر خود را زدست باید داد
اسیر گریۀ بیاختیار باید شد
ز ابروی تو رمیدن به ما نمیآید
قتیل تیغ کج ذوالفقار باید شد
اگر مرا بکشی، خون من به گردن توست
به این امید به پایت نثار باید شد
کسی که عشق نداند مرا نمیفهمد
برای صحبت آتش، شرار باید شد
به یک دو ذبح حقوق لبت ادا نشود
برای حجّ لبت تار و مار باید شد
ز خویش هر که رود جای او تو میآیی
برای کسب تو بیاعتبار باید شد
تصدّق سر زینب دل مرا مشکن
برای دفع بلا سفرهدار باید شد
مقام خاک تنت در حسادتم انداخت
به شوق پیکر گرمت مزار باید شد
من از جلوس تو بر نیزه خوب فهمیدم
برای بانگ اذانت منار باید شد
مرا به خویش گذارید تا که گریه کنم
شهید گریۀ آن گلعذار باید شد
-
سلطان کربلا حسن است
دعای زندهدلان صبح و شام یا حسن است
که موی تیره و روی سپید با حسن است
حسین میشنوم هرچه یاحسن گویم
دو کوه هست ولی کوه بیصدا حسن است -
شور و شیرین
به یاد آن لب شیرین که مصطفی بوسید
ز پا درآورد آخر سرشک شور مرا
-
حاصل عمر
یک مصرع است حاصل عمری که داشتم:
یار آمد و گرفت و به بندم کشید و برد
-
بساط گریه
«تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزردۀ گزند مباد»
شنیدهام که گدا موج میزند به درت
سرای جود تو خالی ز مستمند مباد
تصدّق سر زینب دل مرا مشکن
به راه منزل تو بیقرار باید شد
پیاده راه فزون شد، سوار باید شد
عنان حنجر خود را زدست باید داد
اسیر گریۀ بیاختیار باید شد
ز ابروی تو رمیدن به ما نمیآید
قتیل تیغ کج ذوالفقار باید شد
اگر مرا بکشی، خون من به گردن توست
به این امید به پایت نثار باید شد
کسی که عشق نداند مرا نمیفهمد
برای صحبت آتش، شرار باید شد
به یک دو ذبح حقوق لبت ادا نشود
برای حجّ لبت تار و مار باید شد
ز خویش هر که رود جای او تو میآیی
برای کسب تو بیاعتبار باید شد
تصدّق سر زینب دل مرا مشکن
برای دفع بلا سفرهدار باید شد
مقام خاک تنت در حسادتم انداخت
به شوق پیکر گرمت مزار باید شد
من از جلوس تو بر نیزه خوب فهمیدم
برای بانگ اذانت منار باید شد
مرا به خویش گذارید تا که گریه کنم
شهید گریۀ آن گلعذار باید شد