- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۶/۰۱
- بازدید: ۳۴۸۰
- شماره مطلب: ۷۹۰۱
-
چاپ
شکوه رزم
یک تن شکوه رزم تورا شایگان نگفت
شایستۀ تو آنچه که بایست، آن نگفت!
هرکس که رفت بر سر منبر به نام تو،
جز نالههای العطشت، داستان نگفت!
تا اشک خلق را به در آرد ز چشم خشک،
جز مشک آن سوار ابر قهرمان، نگفت!
مشکل سر تو بود و دهان تو بود و هیچ
یک تن ز اصل قصه از این ذاکران نگفت!
ور گفت از سر تو، ز نی یاد کرد و بس
ور گفت از دهان تو، جز خیزران نگفت
فهمید ماجرا نه همین گریه کردن است
این راز سر به مهر به پیر و جوان نگفت
دانست اگر تو را بشناسند و بشنوند
طوفان به پا کنند همین مردمان، نگفت
یک نکته بیش نیست پیام قیام تو
من عاجزم ز گفتن و آن روضهخوان نگفت
-
او، ما
ﺍﻭ ﭼﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ؟
ﺭﻭﯼ ﺣﺮﻑ ﺣﻖ ﺧﻮﯾﺶ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ!
ﺗﻦ ﺑﻪ ﺣﺮﻑ ﺯﻭﺭ ﻧﺎﮐﺴﺎﻥ ﻧﺪﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ
ﺍﻭ ﻓﺮﯾﺐ ﺯﺭﻕ ﻭ ﺑﺮﻕ ﺩﻫﺮ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ
-
خورشید غریب
روی دستش، پسرش رفت، ولی قولش نه!
نیزهها تا جگرش رفت، ولی قولش نه!
این چه خورشیدِ غریبی ست که با حالِ نزار
پای نعشِ قمرش رفت، ولی قولش نه!
-
قدش بلندتر از ماست ده سر و گردن
دهان جُربزه را سخت وا گذاشته است
سری که سربه سرِ نیزهها گذاشته است
قدش بلندتر از ماست ده سر و گردن،
کسی که روی سر خویش پا گذاشته است
بنا نبود سر از نی درآوَرَد آواز،
خداش خیر دهد کاین بنا گذاشته است
شکوه رزم
یک تن شکوه رزم تورا شایگان نگفت
شایستۀ تو آنچه که بایست، آن نگفت!
هرکس که رفت بر سر منبر به نام تو،
جز نالههای العطشت، داستان نگفت!
تا اشک خلق را به در آرد ز چشم خشک،
جز مشک آن سوار ابر قهرمان، نگفت!
مشکل سر تو بود و دهان تو بود و هیچ
یک تن ز اصل قصه از این ذاکران نگفت!
ور گفت از سر تو، ز نی یاد کرد و بس
ور گفت از دهان تو، جز خیزران نگفت
فهمید ماجرا نه همین گریه کردن است
این راز سر به مهر به پیر و جوان نگفت
دانست اگر تو را بشناسند و بشنوند
طوفان به پا کنند همین مردمان، نگفت
یک نکته بیش نیست پیام قیام تو
من عاجزم ز گفتن و آن روضهخوان نگفت