- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۵/۰۱
- بازدید: ۳۲۰۳
- شماره مطلب: ۷۷۲۵
-
چاپ
زینب شاه طوس
بده مژده بر دشت خشک گلوها
پر از بادۀ کوثری شد سبوها
بدون توسل، رسیدن محال است
مصلّی که شد از دل بی وضوها؟
چه گوییم از وجۀ این کریمه
مخواهید مدحش ز بی آبروها
که در شأن او گفته باب الحوائج:
«فداها ابوها، فداها ابوها»
اگر بر دل خستهام وعده دادم
فقط وعدۀ ماه ذی القعده دادم
قدم بر زمین مدینه نهاده
شده زینب دوم خانواده
شده مثل زهرای اطهر مرامش
همیشه به پای ولی ایستاده
چه گویم من از هیبت او که باشد
شبیه سکینه زنی پر اراده
چه دنیا، چه عقبی، ندارد هراسی
کسی که دلش را به معصومه داده
به قلبش خدا نور عصمت دمیده
چه کرده، چه معصومهای آفریده
بیا با تبسم گره میگشاید
بیا بانوی قم گره میگشاید
اگر با دل صاف و ساده بریزی
دوتا مشت گندم گره میگشاید
نگو حاجتت را، دلت پر که باشد
بدون تکلم گره میگشاید
بگو زیر لب یا رضا در طوافش
سر دور هشتم گره میگشاید
چه معصومهای، زینب شاه طوس است
عزیز دل و عشق شمس الشموس است
به لب نام زیبای معصومه دارم
به دل مهر و امضای معصومه دارم
همین که کنار ضریحش میآیم
توسل به زهرای معصومه دارم
منم عبد اولاد موسی بن جعفر
ضمانت ز بابای معصومه دارم
من قطره گرچه حقیرم، امید
رسیدن به دریای معصومه دارم
حلیمه، فهیمه، علیمه، حکیمه
برای من بی نوا شد کریمه
-
مور و سلیمان
وقتی گناه شهر مرا از تو دور کرد
باید برات کرب و بلا جفت و جور کرد
صد بار عقل از سر من رفت، چون نسیم
از سوی کربلای تو یک بار عبور کرد
-
زینت دوش تو حسین و حسن
شمس رویت همیشه تابنده است
ابرویت ذوالفقار برنده است
دلت از مهر و عشق آکنده است
نام احمد تو را برازنده است
یا محمد، که هر دو زیبنده است
-
تو بزرگی و مرام تو نبخشیدن نیست
رنگ از چهره پریده است، خودت میدانی
عرق شرم چکیده است، خودت میدانی
پشت این خانه گدا آمده و با گریه
دست یاری طلبیده است، خودت میدانی
-
کرب و بلاییام کن
بر نفس خود دچارم، یابن الحسن اغثنی
عبدی خرابکارم، یابن الحسن اغثنی
در غفلت از قیامت، با شعلۀ جهالت
آتش گرفته بارم، یابن الحسن اغثنی
زینب شاه طوس
بده مژده بر دشت خشک گلوها
پر از بادۀ کوثری شد سبوها
بدون توسل، رسیدن محال است
مصلّی که شد از دل بی وضوها؟
چه گوییم از وجۀ این کریمه
مخواهید مدحش ز بی آبروها
که در شأن او گفته باب الحوائج:
«فداها ابوها، فداها ابوها»
اگر بر دل خستهام وعده دادم
فقط وعدۀ ماه ذی القعده دادم
قدم بر زمین مدینه نهاده
شده زینب دوم خانواده
شده مثل زهرای اطهر مرامش
همیشه به پای ولی ایستاده
چه گویم من از هیبت او که باشد
شبیه سکینه زنی پر اراده
چه دنیا، چه عقبی، ندارد هراسی
کسی که دلش را به معصومه داده
به قلبش خدا نور عصمت دمیده
چه کرده، چه معصومهای آفریده
بیا با تبسم گره میگشاید
بیا بانوی قم گره میگشاید
اگر با دل صاف و ساده بریزی
دوتا مشت گندم گره میگشاید
نگو حاجتت را، دلت پر که باشد
بدون تکلم گره میگشاید
بگو زیر لب یا رضا در طوافش
سر دور هشتم گره میگشاید
چه معصومهای، زینب شاه طوس است
عزیز دل و عشق شمس الشموس است
به لب نام زیبای معصومه دارم
به دل مهر و امضای معصومه دارم
همین که کنار ضریحش میآیم
توسل به زهرای معصومه دارم
منم عبد اولاد موسی بن جعفر
ضمانت ز بابای معصومه دارم
من قطره گرچه حقیرم، امید
رسیدن به دریای معصومه دارم
حلیمه، فهیمه، علیمه، حکیمه
برای من بی نوا شد کریمه