- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۵/۰۱
- بازدید: ۱۷۲۶
- شماره مطلب: ۷۶۸۱
-
چاپ
عشق مطلق
سلام ای ماه خوبیها!
سلام ای هشتمین سکوی معراج بشر تا عالم بالا. امام مهربان آقا، علی، موسی الرضای ما.
دلم تنگ است آقاجان! وجودم شیشهای نازک، گناهانم چنان سنگ است آقاجان!
تو میدانی گرفتارم، گره روی گره دارم و این دنیای کژ رفتار پر آزار بی مقدار، والله مرا برده سر دارم. سر دارم، عزیزا با نگاهی التماس آمیز، سوی گنبدت فریاد میآرم:
الا ای ضامن آهوی صحراها! الا ای کشتی امید دریاها، الا ای سید و سرور، رضا، آقای آقاها! نجاتم ده، براتم ده، به جان جد عطشانت -حسین بن علی- آب حیاتم ده!
بشر بیمار شد مولا، شفایی نیست. به جز مهر تو در عالم دوایی نیست. به درب خانهات دیگر گداییام، گدایی نیست. برای من و آن کودک که زیر سایبان بمب خوابیده، کنار بارگاهت، آن سرای امن، جایی نیست؟
یکی انگار در من با خودم قهر است. به کامم زندگی بی بودنت زهر است. فراموشی بدخیمی بلای مردم شهر است، گویی یادشان رفته «رضا» دارند. کنار تو، کنار چارده معصوم جا دارند.
برایت نامه باید سرگشاده باشدای سلطان. قلم در راه تو باید ابوذرزاده باشد نیز باید نامه بر مانند باد صبحگاهان امتحان پس داده باشد تا بگویم: حضرت «حق» دوستت دارم!
رضا، ای عشق مطلق، دوستت دارم
-
دردهای بی شمار
هرکسی با هر عقیده، هرکسی با هر مرام
راه افتاده برای خاکبوسی امام
آمدند از شیعه و سنی و نصرانی و گبر
پا به پای اربعینیها به قصد یک سلام
-
آب همچون کربلا در خانهات نایاب شد
ای که بر جودت سلیمان نبی رو میزند
روبروی گنبد تو نوح زانو میزند
صحن و ایوان تو را جبرئیل جارو میزند
شمع عمرت در جوانی از چه سو سو میزند؟
-
به حجره روضۀ عطشان کربلا داری
تویی که جود و عطا بر امامها داری
چقدر لطف و سخاوت برای ما داری؟
جواد فاطمه، ارث از کریمِ او بردی
غریبِ خانه شدن را ز مجتبا داری
-
عرش فتاده از فرس
کاش کمی صرف خدا میشدم
از همه جز خدا، جدا میشدم
کاش که با نعرۀ «قوموا الیه»
علیه نفس خویش پا میشدم
عشق مطلق
سلام ای ماه خوبیها!
سلام ای هشتمین سکوی معراج بشر تا عالم بالا. امام مهربان آقا، علی، موسی الرضای ما.
دلم تنگ است آقاجان! وجودم شیشهای نازک، گناهانم چنان سنگ است آقاجان!
تو میدانی گرفتارم، گره روی گره دارم و این دنیای کژ رفتار پر آزار بی مقدار، والله مرا برده سر دارم. سر دارم، عزیزا با نگاهی التماس آمیز، سوی گنبدت فریاد میآرم:
الا ای ضامن آهوی صحراها! الا ای کشتی امید دریاها، الا ای سید و سرور، رضا، آقای آقاها! نجاتم ده، براتم ده، به جان جد عطشانت -حسین بن علی- آب حیاتم ده!
بشر بیمار شد مولا، شفایی نیست. به جز مهر تو در عالم دوایی نیست. به درب خانهات دیگر گداییام، گدایی نیست. برای من و آن کودک که زیر سایبان بمب خوابیده، کنار بارگاهت، آن سرای امن، جایی نیست؟
یکی انگار در من با خودم قهر است. به کامم زندگی بی بودنت زهر است. فراموشی بدخیمی بلای مردم شهر است، گویی یادشان رفته «رضا» دارند. کنار تو، کنار چارده معصوم جا دارند.
برایت نامه باید سرگشاده باشدای سلطان. قلم در راه تو باید ابوذرزاده باشد نیز باید نامه بر مانند باد صبحگاهان امتحان پس داده باشد تا بگویم: حضرت «حق» دوستت دارم!
رضا، ای عشق مطلق، دوستت دارم