- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۵/۰۱
- بازدید: ۱۹۸۱
- شماره مطلب: ۷۶۳۳
-
چاپ
تل تا گودال
تا ترک خورد سرش، دخترش افتاد زمین
دست بگذاشت روی معجرش، افتاد زمین
بیشتر تیغ فرو رفت میان ابرو
تا که از ضرب، علی با سرش افتاد زمین
به سرش خورد ولی پهلوی او درد گرفت
دید از ضربۀ در همسرش افتاد زمین
کس نفهمید که عباس چگونه آمد
بارها تا برسد محضرش، افتاد زمین
خواست تا خانۀ زینب روی پا راه رود
دو قدم رفت، ولی پیکرش افتاد زمین
دخترش دید زمین خوردن بابایش را
دخترش دید و خودش آخرش افتاد زمین
چقدر از روی تل تا لب گودال دوید
چقدر بین همه، خواهرش افتاد زمین
ذوالجناح آه ببین نیزهای او را هل داد
از روی زین به زمین با سرش افتاد زمین
دید پایین قدمهاش سنان میخندید
دید بالای سرش مادرش افتاد زمین
-
عشق اسطرلاب مردان خداست
هرچه بادا باد! اما عشق باد
عشق بادا، عشق بادا، عشق باد
جوهر این عاشقیها عشق باد
کار دنیا کار فردا عشق باد
عقل رفت و گفت تنها عشق باد
-
ز اوج شانۀ او آسمان به خاک افتاد
خدا زمین و زمان را دوباره حیران ساخت
تمام شوکت خود را به شکل انسان ساخت
به دست قدرت خود، خلقتی شگفت آورد
گرفت پرده ز رویی، جهان گلستان ساخت
-
ماه پر آفتاب
دلی دارم و خانۀ بوتراب است
سری دارم و خاک عالیجناب است
عوض کرده روز و شبم جای خود را
که ماهی دمیده پر از آفتاب است
-
ارمنی آمد و مسلمان شد
گرچه سرگرم کسب و کارش بود
نان خور رزق کار و بارش بود
او که با عالم خودش میساخت
روز و شب با غم خودش میساخت
تل تا گودال
تا ترک خورد سرش، دخترش افتاد زمین
دست بگذاشت روی معجرش، افتاد زمین
بیشتر تیغ فرو رفت میان ابرو
تا که از ضرب، علی با سرش افتاد زمین
به سرش خورد ولی پهلوی او درد گرفت
دید از ضربۀ در همسرش افتاد زمین
کس نفهمید که عباس چگونه آمد
بارها تا برسد محضرش، افتاد زمین
خواست تا خانۀ زینب روی پا راه رود
دو قدم رفت، ولی پیکرش افتاد زمین
دخترش دید زمین خوردن بابایش را
دخترش دید و خودش آخرش افتاد زمین
چقدر از روی تل تا لب گودال دوید
چقدر بین همه، خواهرش افتاد زمین
ذوالجناح آه ببین نیزهای او را هل داد
از روی زین به زمین با سرش افتاد زمین
دید پایین قدمهاش سنان میخندید
دید بالای سرش مادرش افتاد زمین