- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۵/۰۱
- بازدید: ۱۹۹۸
- شماره مطلب: ۷۶۱۸
-
چاپ
بابا بگو...
از تو سر و ز مادر من سینهای شکست
تا صبح حشر بر سر و بر سینه میزنم
جدم که نیست در بر تو، مادرم که نیست
دارم به جای چند نفر سینه میزنم
من در مدینه یاد گرفتم که هیچ وقت
زخمی که شد عمیق مداوا نمیشود
گر چند ضربه هم زده بودند باز هم
پیشانی تو بیش از این وا نمیشود
گفتند گفتهای که مرا کوچه میبرند
می خواهم از بیان خودت بشنوم، بگو
گفتند گفتهای که تماشام میکنند
میخواهم از زبان خودت بشنوم، بگو
بابا خودت بگو سر بازار میروم
بابا خودت بگو که گرفتار میشوم
بابا خودت بگو به سرم سنگ میزنند
بابا بگو بدون علمدار میشوم
-
هر جا سخن از خاک دری هست، سری هست
تشخیص تو سخت است علی یا که رسولی؟!
پس لطف بفرما و بفرما که کدامی؟
تو مستحب الطاعه ترین واجب مایی
هر چند امامت نکنی، باز امامی
-
زهرای کربلا
«ای ماورای حد تصور، کمال تو»
بالاتر از پریدن جبریل، بال تو...غیر از حسینِ فاطمه چیزی ندیدهایم
در انعکاس آینههای زلال تونزدیک سایههای عبورت نمیشویم
نامحرمان عشق کجا و خیال تو؟ -
چقدر با سر زانو به کربلا رفتند
بدون چون و بدون چرا نمیماندند
شبیه رود، شبیه صبا، نمیماندند
چه کربلاست که عالم بههوش میآید
پس از شنیدن چاووشها نمیماندند
-
آیههای تقدیر
گاه لیلایی و گهی مجنون
گاه مجنونم و گهی لیلا
گاه خورشید و گاه آیینه
روبهروی همیم در همه جا
بابا بگو...
از تو سر و ز مادر من سینهای شکست
تا صبح حشر بر سر و بر سینه میزنم
جدم که نیست در بر تو، مادرم که نیست
دارم به جای چند نفر سینه میزنم
من در مدینه یاد گرفتم که هیچ وقت
زخمی که شد عمیق مداوا نمیشود
گر چند ضربه هم زده بودند باز هم
پیشانی تو بیش از این وا نمیشود
گفتند گفتهای که مرا کوچه میبرند
می خواهم از بیان خودت بشنوم، بگو
گفتند گفتهای که تماشام میکنند
میخواهم از زبان خودت بشنوم، بگو
بابا خودت بگو سر بازار میروم
بابا خودت بگو که گرفتار میشوم
بابا خودت بگو به سرم سنگ میزنند
بابا بگو بدون علمدار میشوم