مشخصات شعر

دولتسرای حضرت عبدالعظیم

 

اینجا دیار گریه‌کن‌ها از قدیم است

دولتسرای حضرت عبدالعظیم است

صاحب لوای این حرم شاهی کریم است

تنها پناه بی پناهان این حریم است

 

با لطف این آقا گدا عبد خدا شد

هر سائلی در این حرم حاجت روا شد

 

بوی حسن دارد ضریح دل ربایش

قربان رنگ سبز این گلدسته‌هایش

اینجا غمی دیرینه دارد گریه‌هایش

این سرزمین خیلی گران باشد بهایش

 

این خاک را وعده به یک نامرد دادند

داغ حسین را بر دل زهرا نهادند

 

شب‌های جمعه نیمه شب‌ها تا سپیده

بر روی اسرارش خدا پرده کشیده

از راه می‌‌آید زنی قامت خمیده

لب می‌گذارد روی حلقوم بریده

 

فریاد‌های یا بنی پا بگیرد

حیدر بیاید بازوی زهرا بگیرد

 

روضه نمی‌خواهد تنی که سر ندارد

قربان آن آقا که انگشتر ندارد

یک تکه‌ای سالم همه پیکر ندارد

جایی برای بوسۀ مادر ندارد

 

گیسوی خود را ریخته روی گلویش

مادر بود این گونه شکل گفتگویش

 

گوید بنیّ یا بنیّ یا بنیّ

برخیز آمد مادرت زهرا بنیّ

دیدم خودم در عصر عاشورا بنیّ

افتاده بودی زیر دست و پا بنیّ

 

من بی وضو موی تو را شانه نکردم

حالا به دنبال سرت باید بگردم

 

از تشنگی لب‌های عطشانت به هم خورد

ترکیب ابروها و چشمانت به هم خورد

از شدت ضربه دو دندانت به هم خورد

آیه به آیه نذر قرآنت به هم خورد

 

راه تو را در گودی گودال بستند

بر پیکر تو نیزه‌ها را می‌‌شکستند

 

دولتسرای حضرت عبدالعظیم

 

اینجا دیار گریه‌کن‌ها از قدیم است

دولتسرای حضرت عبدالعظیم است

صاحب لوای این حرم شاهی کریم است

تنها پناه بی پناهان این حریم است

 

با لطف این آقا گدا عبد خدا شد

هر سائلی در این حرم حاجت روا شد

 

بوی حسن دارد ضریح دل ربایش

قربان رنگ سبز این گلدسته‌هایش

اینجا غمی دیرینه دارد گریه‌هایش

این سرزمین خیلی گران باشد بهایش

 

این خاک را وعده به یک نامرد دادند

داغ حسین را بر دل زهرا نهادند

 

شب‌های جمعه نیمه شب‌ها تا سپیده

بر روی اسرارش خدا پرده کشیده

از راه می‌‌آید زنی قامت خمیده

لب می‌گذارد روی حلقوم بریده

 

فریاد‌های یا بنی پا بگیرد

حیدر بیاید بازوی زهرا بگیرد

 

روضه نمی‌خواهد تنی که سر ندارد

قربان آن آقا که انگشتر ندارد

یک تکه‌ای سالم همه پیکر ندارد

جایی برای بوسۀ مادر ندارد

 

گیسوی خود را ریخته روی گلویش

مادر بود این گونه شکل گفتگویش

 

گوید بنیّ یا بنیّ یا بنیّ

برخیز آمد مادرت زهرا بنیّ

دیدم خودم در عصر عاشورا بنیّ

افتاده بودی زیر دست و پا بنیّ

 

من بی وضو موی تو را شانه نکردم

حالا به دنبال سرت باید بگردم

 

از تشنگی لب‌های عطشانت به هم خورد

ترکیب ابروها و چشمانت به هم خورد

از شدت ضربه دو دندانت به هم خورد

آیه به آیه نذر قرآنت به هم خورد

 

راه تو را در گودی گودال بستند

بر پیکر تو نیزه‌ها را می‌‌شکستند

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×