- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۴/۰۱
- بازدید: ۴۴۸۱
- شماره مطلب: ۷۳۶۶
-
چاپ
برای قمر عشیره
چون پیش زهرا محترم شد، محتشم شد
آن وقت عمری محتشم شد، محترم شد
بالا نشین شد از تواضع، چوب گردو
شد منبر علامهها، وقتی که خم شد
ظرف نجس را هم مطهر کرد مظروف
تا زیر لب گفتم علی قلبم حرم شد
با یاحسینی چون که عالم ریخت بر هم
ذکرش أهم و شاعریاش فی الأهم شد
دم شد حسین و بازدم شد یا اباالفضل
ادرک أخا گفتم که هر دم باز، دم شد
شأن نوشتن از حسین این شد که عباس
بر صفحۀ کرببلا دستش قلم شد
صدها قدم تا علقمه برداشت اما
در موقع برگشت راهش یک قدم شد
در اصل دریا ریخت زیر پای عباس
در ظاهرش از مشکها یک مشک کم شد
آب از لبان تشنۀ او چشمه برگشت
رفع عطش از تشنگی اوج کرم شد
تنها نه سرهای بلند قدسیان، نه
دیدم عمو هم نیزهاش زانوی غم شد
-
نهایت توحید
تو آمدی زمین و زمان بیقرار شد
توحید در نهایت خود آشکار شد
با روی کار آمدن رویت، آفتاب؛
از کار سروری جهان برکنار شد
-
اقیانوس آرام
دوتا بازو به دنیا آمده، نامش اباالفضل است
دوتا ابرو که وقت رزم، پیغامش اباالفضل است
به وقت رزم قاسم از رجزهای علی اکبر
اگر وامی گرفته، ضامن وامش اباالفضل است
-
روز برادر
اگر در خاک آذربایجان، جانان اباالفضل است
دلیل جان به اسم شهر زنجان، جان ابالفضل است
ستون خیمۀ کرب و بلا در باد و در طوفان
نمیافتد یقین تا تکیهگاه آن اباالفضل است
-
سیاهتر شده ماه محرم از چشمش
نه اینکه سر بزند ماهتاب از دستش
على ست، سرزده یک آفتاب از دستش
براى ثبت نگین عقیق عباسى
على ست ساخته امشب رکاب از دستش
برای قمر عشیره
چون پیش زهرا محترم شد، محتشم شد
آن وقت عمری محتشم شد، محترم شد
بالا نشین شد از تواضع، چوب گردو
شد منبر علامهها، وقتی که خم شد
ظرف نجس را هم مطهر کرد مظروف
تا زیر لب گفتم علی قلبم حرم شد
با یاحسینی چون که عالم ریخت بر هم
ذکرش أهم و شاعریاش فی الأهم شد
دم شد حسین و بازدم شد یا اباالفضل
ادرک أخا گفتم که هر دم باز، دم شد
شأن نوشتن از حسین این شد که عباس
بر صفحۀ کرببلا دستش قلم شد
صدها قدم تا علقمه برداشت اما
در موقع برگشت راهش یک قدم شد
در اصل دریا ریخت زیر پای عباس
در ظاهرش از مشکها یک مشک کم شد
آب از لبان تشنۀ او چشمه برگشت
رفع عطش از تشنگی اوج کرم شد
تنها نه سرهای بلند قدسیان، نه
دیدم عمو هم نیزهاش زانوی غم شد