- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۴/۰۱
- بازدید: ۱۳۸۵
- شماره مطلب: ۷۳۴۷
-
چاپ
نهایت توحید
تو آمدی زمین و زمان بیقرار شد
توحید در نهایت خود آشکار شد
با روی کار آمدن رویت، آفتاب؛
از کار سروری جهان برکنار شد
اینگونه صبح سوم شعبان به خاطرت
هر سال از طلوع خودش شرمسار شد
یعنی که با طلوع تو پنجاه و هفت سال
خورشید در غروب خودش خانهدار شد
باعلت سپید و سیاهی چشم تو
پلکت دلیل گردش لیل و نهار شد
در مجلسی که گیسوی تو درس میدهد
بوی بهار موی تو شرح بحار شد
نام حسین پهن شد و بین سین آن
جبریل شد زمینی و فطرس شکار شد
ترویج گشت در شب میلادت این مثل
گاهی گلی بهانۀ فصل بهار شد
گفتم حسین پس همۀ قم قمار شد
گفتم حسین می وسط خم خمار شد
با یا غفور و یا احد و یا صمد نشد
با یاحسین نفس ولیکن مهار شد
«وحشی بافقی» اگر «اهلی» شد از تو شد
«انسانی» فخیم غمش «سازگار» شد
هم یا حسین بوی «گلاب وگل» آفرید
هم یا حسین ریشۀ «نخل» چهار شد
مجبور بودم از تو بگویم در این غزل
این جبر درنهایت امر اختیار شد
دستی که سجده تکیه برآن کرد پیش تو
در کربلا ز خاک درآمد، منار شد
نگذاشت هیچگاه عبا روی دوش خویش
هرکس به روضۀ علی اکبر دچار شد
-
نهایت توحید
تو آمدی زمین و زمان بیقرار شد
توحید در نهایت خود آشکار شد
با روی کار آمدن رویت، آفتاب؛
از کار سروری جهان برکنار شد
-
اقیانوس آرام
دوتا بازو به دنیا آمده، نامش اباالفضل است
دوتا ابرو که وقت رزم، پیغامش اباالفضل است
به وقت رزم قاسم از رجزهای علی اکبر
اگر وامی گرفته، ضامن وامش اباالفضل است
-
روز برادر
اگر در خاک آذربایجان، جانان اباالفضل است
دلیل جان به اسم شهر زنجان، جان ابالفضل است
ستون خیمۀ کرب و بلا در باد و در طوفان
نمیافتد یقین تا تکیهگاه آن اباالفضل است
-
سیاهتر شده ماه محرم از چشمش
نه اینکه سر بزند ماهتاب از دستش
على ست، سرزده یک آفتاب از دستش
براى ثبت نگین عقیق عباسى
على ست ساخته امشب رکاب از دستش
نهایت توحید
تو آمدی زمین و زمان بیقرار شد
توحید در نهایت خود آشکار شد
با روی کار آمدن رویت، آفتاب؛
از کار سروری جهان برکنار شد
اینگونه صبح سوم شعبان به خاطرت
هر سال از طلوع خودش شرمسار شد
یعنی که با طلوع تو پنجاه و هفت سال
خورشید در غروب خودش خانهدار شد
باعلت سپید و سیاهی چشم تو
پلکت دلیل گردش لیل و نهار شد
در مجلسی که گیسوی تو درس میدهد
بوی بهار موی تو شرح بحار شد
نام حسین پهن شد و بین سین آن
جبریل شد زمینی و فطرس شکار شد
ترویج گشت در شب میلادت این مثل
گاهی گلی بهانۀ فصل بهار شد
گفتم حسین پس همۀ قم قمار شد
گفتم حسین می وسط خم خمار شد
با یا غفور و یا احد و یا صمد نشد
با یاحسین نفس ولیکن مهار شد
«وحشی بافقی» اگر «اهلی» شد از تو شد
«انسانی» فخیم غمش «سازگار» شد
هم یا حسین بوی «گلاب وگل» آفرید
هم یا حسین ریشۀ «نخل» چهار شد
مجبور بودم از تو بگویم در این غزل
این جبر درنهایت امر اختیار شد
دستی که سجده تکیه برآن کرد پیش تو
در کربلا ز خاک درآمد، منار شد
نگذاشت هیچگاه عبا روی دوش خویش
هرکس به روضۀ علی اکبر دچار شد