- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۲/۰۱
- بازدید: ۱۷۲۶
- شماره مطلب: ۷۲۲۱
-
چاپ
سفارشات امام علیهالسلام به علی اکبر
جان شیرین لحظهای کم کن شتاب
تا که مخبر گردی از گفتار باب
تیغ کج باشد خم ابروی تو
هم کمند دشمنان گیسوی تو
نوک مژگان تو تیر دل شکافت
بس بود بهر تو در روز مصاف
حلقههای گیسویت باشد زره
در سر هر حلقه دارد صد گره
تیر بر دشمن بزن از روی مهر
مات بنما دشمنانت را به چهر
خوش نباشد ای پسر تیغ آختن
بایدت در راه حق سر باختن
این شهادت بهر ما عین بقاست
ذلت ما بهر شوق آن لقاست
وارث شیر خدا شیری مکن
با عدو در رزم شمشیری مکن
دفع تیغ از سر نمیباید تو را
تا بسوزد مادرت زین ماجرا
گر تو را آید به تن تیر جفا
شو خریدارش به عهدت کن وفا
تیغ اگر آید به فرقت سر مپیچ
بعد از این دنیا نمیارزد به هیچ
با زبان هاشمی بر خوان رجز
دشمنان را دوستی باید عوز
بوسه زن بر تیغ دست دشمنان
سینه را از بهر تیر آور نشان
رفت از پیش پدر اکبر چو ماه
گوئیا جان شد برون از جسم شاه
لشگر اعدا همه نظّاره گر
جمله گفتند از سما آمد قمر
آن یکی گفتا که این پیغمبر است
پای تا سر چون رسول داور است
آن یکی گفتا حسین بیچاره شد
رشتۀ امید عمرش پاره شد
نور چشمش این علی اکبر است
چون شبیه مصطفی پا تا سر است
حمله ور گشتی علی از هر طرف
ذوالفقار حیدری بودش به کف
تیغ آتش بار هر سو آختی
تن ز جان و جان ز تن نشناختی
میزد و می گشت از اعدای دین
گاه بودی در یسار و گه یمین
تشنگی آتش زدی اندر تنش
سوخت از تاب عطش پیراهنش
شد علی با فرق پر خون نزد باب
کرده از این غم بنائی را کباب
-
مناجات حضرت سیدالشهدا (ع) در گودال قتلگاه
ای خوش آن عاشق که یارش در بر است
پای تا سر محو روی دلبر است
ای خوش آن عاشق که اندر کوی یار
جان سپارد در خم ابروی یار
-
هجوم لشکر به جانب خیمهگاه و توجه امام به ایشان
بانگ واویلا شد از اهل حرم
تا به عرش کبریایی دم به دم
لشکر اندر شیون و طفلان غمین
نالۀ زینب شنیدی شاه دین
-
شهادت حضرت علی اصغر (ع) روی دست پدر بزرگوار
باز میخواهم به مستی سر کنم
روی طبع خویش را زیور کنم
طفل طبعم چون گران جانی کند
دیده بهرش مهد جنبانی کند
-
به امداد آمدن عرشیان و فرشیان جهت آن بزرگوار
ای خوش آن مستی که مست دلبر است
از وصال دوست عشقش بر سر است
ای خوش آن مردی که در میدان عشق
جان دهد اندر ره جانان عشق
سفارشات امام علیهالسلام به علی اکبر
جان شیرین لحظهای کم کن شتاب
تا که مخبر گردی از گفتار باب
تیغ کج باشد خم ابروی تو
هم کمند دشمنان گیسوی تو
نوک مژگان تو تیر دل شکافت
بس بود بهر تو در روز مصاف
حلقههای گیسویت باشد زره
در سر هر حلقه دارد صد گره
تیر بر دشمن بزن از روی مهر
مات بنما دشمنانت را به چهر
خوش نباشد ای پسر تیغ آختن
بایدت در راه حق سر باختن
این شهادت بهر ما عین بقاست
ذلت ما بهر شوق آن لقاست
وارث شیر خدا شیری مکن
با عدو در رزم شمشیری مکن
دفع تیغ از سر نمیباید تو را
تا بسوزد مادرت زین ماجرا
گر تو را آید به تن تیر جفا
شو خریدارش به عهدت کن وفا
تیغ اگر آید به فرقت سر مپیچ
بعد از این دنیا نمیارزد به هیچ
با زبان هاشمی بر خوان رجز
دشمنان را دوستی باید عوز
بوسه زن بر تیغ دست دشمنان
سینه را از بهر تیر آور نشان
رفت از پیش پدر اکبر چو ماه
گوئیا جان شد برون از جسم شاه
لشگر اعدا همه نظّاره گر
جمله گفتند از سما آمد قمر
آن یکی گفتا که این پیغمبر است
پای تا سر چون رسول داور است
آن یکی گفتا حسین بیچاره شد
رشتۀ امید عمرش پاره شد
نور چشمش این علی اکبر است
چون شبیه مصطفی پا تا سر است
حمله ور گشتی علی از هر طرف
ذوالفقار حیدری بودش به کف
تیغ آتش بار هر سو آختی
تن ز جان و جان ز تن نشناختی
میزد و می گشت از اعدای دین
گاه بودی در یسار و گه یمین
تشنگی آتش زدی اندر تنش
سوخت از تاب عطش پیراهنش
شد علی با فرق پر خون نزد باب
کرده از این غم بنائی را کباب