- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۱/۰۱
- بازدید: ۱۷۰۰
- شماره مطلب: ۷۱۹۳
-
چاپ
شعر عاشورایی زلالی خوانساری
خورشید دست بر سر و دستار میزند
خود را چو ذرّه بر در و دیوار میزند
خمیازه تازه ساز لب زخم جان ماست
هر عطسهای که خنجر خون خوار میزند
از شست تند نیمشبی، تیر نالهام
بر قلب پر دلان جگردار میزند
در دشت کربلا ز ره چاک سینهام
لخت جگر سراسر بازار میزند
جانم درون غنچۀ تنگ حباب خون
گلگشت دل، شکافی گلزار میزند
بر فعل قاتلان شهیدان کربلا
اقرار مغفرت در انکار میزند
خلق دو کون را گِل آمرزش گناه
بر گونۀ سیاهی رخسار میزند
لعن خدای تا به قیامت زیاد باد
بر شمر و بر زیاد و بر آل زیاد باد
شعر عاشورایی زلالی خوانساری
خورشید دست بر سر و دستار میزند
خود را چو ذرّه بر در و دیوار میزند
خمیازه تازه ساز لب زخم جان ماست
هر عطسهای که خنجر خون خوار میزند
از شست تند نیمشبی، تیر نالهام
بر قلب پر دلان جگردار میزند
در دشت کربلا ز ره چاک سینهام
لخت جگر سراسر بازار میزند
جانم درون غنچۀ تنگ حباب خون
گلگشت دل، شکافی گلزار میزند
بر فعل قاتلان شهیدان کربلا
اقرار مغفرت در انکار میزند
خلق دو کون را گِل آمرزش گناه
بر گونۀ سیاهی رخسار میزند
لعن خدای تا به قیامت زیاد باد
بر شمر و بر زیاد و بر آل زیاد باد