- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۲
- بازدید: ۴۱۷۳
- شماره مطلب: ۷۱۶۲
-
چاپ
عمر تو کوتاه چو یک برگ گل
ای به فلک کرده ملک پروری
زهره و شمس و قمرت مشتری
یازدهم اختر برج هدی
یوسف زهرا حسن العسکری
هم به سر دست، زمام فلک
هم به کف پات سر سروری
خوانده رسولت حسن اهل بیت
داده خدایت به همه برتری
عسکر تو در همه ارض و سما
جنّ و ملک آدم و حور و پری
هم به رضا حجّت هشتم، پسر
هم پدر حجّت ثانی عشر
کعبۀ اهل نظری یا حسن
آینۀ دادگری یا حسن
نخل امید رضوی را ثمر
یا که جواد دگری یا حسن
یک حسنی و سه محمّد جمال
چار علی را پسری یا حسن
با همه کس مونسی و همدمی
از همگان خوبتری یا حسن
هم ثمرِ ده شجر طیّیه
هم صدف یک گهری یا حسن
نام حسن گشته برازندهات
شاهدم این حسن فروزندهات
ذکر تو تسبیح و مناجات ما
سامرهات قبلۀ حاجات ما
چشم خدا! گر تو اشارت کنی
باز شود قفل مهمّاتِ ما
مِهر تو در سینۀ افروخته
مُهر تو در نامۀ طاعات ما
کوری دشمن به دو دنیا بود
دوستیات فخر و مباهات ما
بی تو بهشت است جحیم همه
با تو قبول است عبادات ما
آینۀ دل زتو شد منجلی
ابا محمّد حسن بن علی
ای دو جهان جان و تنت را فدا
نطق و بیان و سخنات را فدا
ریخته از لعل لبت دُرّ وحی
گوهر درج دهنت را فدا
آینه در آینه در آینه
روی حسن در حسنت را فدا
معجز گفتار و نفوذ کلام
منطق دشمن شکن ات را فدا
حسن تو چون باغ گُل یاسمن
باغ گل یاسمن ات را فدا
یوسف تبعیدی تحت نظر
ماه جمالت همه جا جلوهگر
مدح تو جان بخش ترین زمزمه
مهر تو روشنگر قلب همه
یا حسن ابن علی ابن الجواد
جان رضا نور دل فاطمه
رفتارت رفتار انبیاء
گفتارت آیات محکمه
اجدات ارکان نُه سپهر
فرزندت گردون تو را قائمه
طوبی عمۀ تو را پای بوس
حورا نرجس تو را خادمه
در حرم قدس تو افلاکیان
گشته ثنا خوان تو با خاکیان
ای دل هر شیعه محیط غمت
دست عنایت به سر عالمت
شاهد غمهای فراوان تو
قبر غریب تو و عمر کمت
زخم زبان همه عباسیان
بر جگر سوختهای مرهمت
از چه جوانمرگ شدهای که بود
زنده دو صد جان مسیح از دمت
مهدی موعود تو در کودکی
اشک عزا ریخته در ماتمت
کوه و در و دشت عزاخانهاش
مانده به رخ اشک غریبانهاش
مهدی تو داشت بسی آرزو
تا که تو گلبوسه بگیری از او
اشک غریبش روان از دو چشم
بغض یتیمش نهان در گلو
ناله کشید از جگر سوخته
ریخت به رخسار تو آب وضو
اشک فشان گریهکنان ناامید
داد گل روی تو را شستشو
بعد تو ای حجّت پروردگار
مهدی تو با که کند گفتگو؟
روح تو از تن چو به پرواز شد
غربت مهدی تو آغاز شد
ای شرر داغ تو بس جانگداز
چشم خدا بین بنما باز، باز
عمر تو کوتاه چو یک برگ گل
غصۀ غمهای فزونت دراز
کودک شش سالۀ تو آمده
تا به تن پاک تو خواند نماز
خیز و بکش ناز از آن نازنین
کز غم تو خم شده آن سروناز
یوسف دور از وطن فاطمه
لالۀ تبعیدی باغ حجاز
لرزه بر اندام تو افتاده بود
خصم چه زهریت مگر داده بود؟
ای شده روزت ز غم و غصه شام
ریخته اشک از غم بابا مدام
حجّت معبود سلامٌ علیک
مهدی موعود علیک السلام
سوخت شرار غمت آخر جگر
ریخت فلک زهر فراغت به جام
گاه کنی یاد به جدت حسین
گه ز غم مادر والامقام
اشک فشان تو بود فاطمه
چشم به راه تو بود هر امام
منتظران تو همه عالمند
سوخته با زمزمۀ میثمند
با تو چه کرد معتمد دون، که این چنین
از سوز داغ زهر به جانت شراره است
مهدی ز ره رسید و سرت را به برگرفت
افلاکیان و اهل سما را نظاره است
در بند دشمن ارچه سرت روی خاک بود
حالا به روی دامن یک ماهپاره است
گفتی تو إسْقِنیٖ و شدی از عطش رها
این روضه را به کربُبَلا یک اشاره است
هر چه ز لشگری طلبید آب، جدّتان
پاسخ نداد کس به حسین شهیدتان
پسرت آمده بالای سرت آقا جان
مرهمی بر جگر پر شررت هست هنوز
اثر وضعی سم خشکی لبهاست، ولی
خوب شد کاسۀ آبی به برت هست هنوز
لب تو خشک و دو چشمان تو تر، آقا جان!
گوییا ظهر عطش در نظرت هست هنوز
-
بر حال حسین گریه کردم
ای بیت خدا، خدانگهدار
ای محفل عاشقان بیدار
ای سنگ نشان کوی دلدار
افسوس که با دو چشم خونبار
من از تو جدا شوم دگر بار
ای بیت خدا، خدانگهدار
-
صفایی ز آب فراتم بده
خداحافظ ای کعبه، ای بزم یار
خداحافظ ای بیت پروردگار
خداحافظ ای محفل اهل راز
خداحافظ ای قبلهام در نماز
-
من عبد گنهکارم و تو حی یگانه
مرغ سحرم دانۀ اشکم شده دانه
پیوسته کشد از جگرم شعله زبانه
تن خسته و کوه گنهم بر روی شانه
من عبد گنهکارم و تو حی یگانه
-
حج عبّاس تو در علقمه بود
کعبه، ای بیت خداوند جلیل
ای به سنگت، اثر پای خلیل
کعبه، ای خانۀ امّید همه
کعبه، ای مرکز توحید همه
عمر تو کوتاه چو یک برگ گل
ای به فلک کرده ملک پروری
زهره و شمس و قمرت مشتری
یازدهم اختر برج هدی
یوسف زهرا حسن العسکری
هم به سر دست، زمام فلک
هم به کف پات سر سروری
خوانده رسولت حسن اهل بیت
داده خدایت به همه برتری
عسکر تو در همه ارض و سما
جنّ و ملک آدم و حور و پری
هم به رضا حجّت هشتم، پسر
هم پدر حجّت ثانی عشر
کعبۀ اهل نظری یا حسن
آینۀ دادگری یا حسن
نخل امید رضوی را ثمر
یا که جواد دگری یا حسن
یک حسنی و سه محمّد جمال
چار علی را پسری یا حسن
با همه کس مونسی و همدمی
از همگان خوبتری یا حسن
هم ثمرِ ده شجر طیّیه
هم صدف یک گهری یا حسن
نام حسن گشته برازندهات
شاهدم این حسن فروزندهات
ذکر تو تسبیح و مناجات ما
سامرهات قبلۀ حاجات ما
چشم خدا! گر تو اشارت کنی
باز شود قفل مهمّاتِ ما
مِهر تو در سینۀ افروخته
مُهر تو در نامۀ طاعات ما
کوری دشمن به دو دنیا بود
دوستیات فخر و مباهات ما
بی تو بهشت است جحیم همه
با تو قبول است عبادات ما
آینۀ دل زتو شد منجلی
ابا محمّد حسن بن علی
ای دو جهان جان و تنت را فدا
نطق و بیان و سخنات را فدا
ریخته از لعل لبت دُرّ وحی
گوهر درج دهنت را فدا
آینه در آینه در آینه
روی حسن در حسنت را فدا
معجز گفتار و نفوذ کلام
منطق دشمن شکن ات را فدا
حسن تو چون باغ گُل یاسمن
باغ گل یاسمن ات را فدا
یوسف تبعیدی تحت نظر
ماه جمالت همه جا جلوهگر
مدح تو جان بخش ترین زمزمه
مهر تو روشنگر قلب همه
یا حسن ابن علی ابن الجواد
جان رضا نور دل فاطمه
رفتارت رفتار انبیاء
گفتارت آیات محکمه
اجدات ارکان نُه سپهر
فرزندت گردون تو را قائمه
طوبی عمۀ تو را پای بوس
حورا نرجس تو را خادمه
در حرم قدس تو افلاکیان
گشته ثنا خوان تو با خاکیان
ای دل هر شیعه محیط غمت
دست عنایت به سر عالمت
شاهد غمهای فراوان تو
قبر غریب تو و عمر کمت
زخم زبان همه عباسیان
بر جگر سوختهای مرهمت
از چه جوانمرگ شدهای که بود
زنده دو صد جان مسیح از دمت
مهدی موعود تو در کودکی
اشک عزا ریخته در ماتمت
کوه و در و دشت عزاخانهاش
مانده به رخ اشک غریبانهاش
مهدی تو داشت بسی آرزو
تا که تو گلبوسه بگیری از او
اشک غریبش روان از دو چشم
بغض یتیمش نهان در گلو
ناله کشید از جگر سوخته
ریخت به رخسار تو آب وضو
اشک فشان گریهکنان ناامید
داد گل روی تو را شستشو
بعد تو ای حجّت پروردگار
مهدی تو با که کند گفتگو؟
روح تو از تن چو به پرواز شد
غربت مهدی تو آغاز شد
ای شرر داغ تو بس جانگداز
چشم خدا بین بنما باز، باز
عمر تو کوتاه چو یک برگ گل
غصۀ غمهای فزونت دراز
کودک شش سالۀ تو آمده
تا به تن پاک تو خواند نماز
خیز و بکش ناز از آن نازنین
کز غم تو خم شده آن سروناز
یوسف دور از وطن فاطمه
لالۀ تبعیدی باغ حجاز
لرزه بر اندام تو افتاده بود
خصم چه زهریت مگر داده بود؟
ای شده روزت ز غم و غصه شام
ریخته اشک از غم بابا مدام
حجّت معبود سلامٌ علیک
مهدی موعود علیک السلام
سوخت شرار غمت آخر جگر
ریخت فلک زهر فراغت به جام
گاه کنی یاد به جدت حسین
گه ز غم مادر والامقام
اشک فشان تو بود فاطمه
چشم به راه تو بود هر امام
منتظران تو همه عالمند
سوخته با زمزمۀ میثمند
با تو چه کرد معتمد دون، که این چنین
از سوز داغ زهر به جانت شراره است
مهدی ز ره رسید و سرت را به برگرفت
افلاکیان و اهل سما را نظاره است
در بند دشمن ارچه سرت روی خاک بود
حالا به روی دامن یک ماهپاره است
گفتی تو إسْقِنیٖ و شدی از عطش رها
این روضه را به کربُبَلا یک اشاره است
هر چه ز لشگری طلبید آب، جدّتان
پاسخ نداد کس به حسین شهیدتان
پسرت آمده بالای سرت آقا جان
مرهمی بر جگر پر شررت هست هنوز
اثر وضعی سم خشکی لبهاست، ولی
خوب شد کاسۀ آبی به برت هست هنوز
لب تو خشک و دو چشمان تو تر، آقا جان!
گوییا ظهر عطش در نظرت هست هنوز