- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۲
- بازدید: ۴۰۷۴
- شماره مطلب: ۷۱۴۳
-
چاپ
سلام فرستادن به اصحاب کبار حضرت اباعبدالله (ع)
باز میخواهم نوایی سر کنم
عاشقان را جمله مستحضر کنم
عاشقان رهرو بازار عشق
جان نثاران ره دلدار عشق
یکه تازان سر میدان دوست
گشته یک سر واله و حیران دوست
بر بساط قرب جانبازی کنند
تا که دلبر را ز خود راضی کنند
با خبر از هستی خود نیستند
در بر دلدار ایشان کیستند
محو و مات دلبر جانانهاند
دوست با دلبر ز خود بیگانهاند
پرده بردارم ز روی عاشقان
باشد اصحاب شه لب تشنگان
ره اگر پیدا نمودی از وفا
خویش را دیدی در آن دارالصفا
گر شدی اندر دیار عاشقان
هر یکیشان را سلام از ما رسان
رو در آن طیب اللسان ای دل منال
خویش را برهان از این دار زوال
گو به هر یک عاشقان کوی یار
مرحبا ای خفتگان آن دیار
کرده هر یک جان نثار روی دوست
خفته هر یک در کنار کوی دوست
هر یکی سبقت ببرد از دیگری
بهر جانبازی نموده همسری
عون و عبدالله و جعفر یک طرف
قاسم و عباس و اکبر یک طرف
عمرو و سعد و جابر و یحیی تمام
جان فشانی کرده در پای امام
عابس و حجاج و اولاد عقیل
جان فدا بنموده و گشته قتیل
مسلم و اولاد زینب با وهب
گشته بر جانبازی شه منتخب
باقی اصحاب شه همچون بریر
جان فدای دوست کرده چون زهیر
جان من بادا فدای جانشان
جمله عالم شود قربانشان
ای بنائی خون روان کن از دو عین
یار شو بر شاه مظلومان حسین
-
مناجات حضرت سیدالشهدا (ع) در گودال قتلگاه
ای خوش آن عاشق که یارش در بر است
پای تا سر محو روی دلبر است
ای خوش آن عاشق که اندر کوی یار
جان سپارد در خم ابروی یار
-
هجوم لشکر به جانب خیمهگاه و توجه امام به ایشان
بانگ واویلا شد از اهل حرم
تا به عرش کبریایی دم به دم
لشکر اندر شیون و طفلان غمین
نالۀ زینب شنیدی شاه دین
-
شهادت حضرت علی اصغر (ع) روی دست پدر بزرگوار
باز میخواهم به مستی سر کنم
روی طبع خویش را زیور کنم
طفل طبعم چون گران جانی کند
دیده بهرش مهد جنبانی کند
-
به امداد آمدن عرشیان و فرشیان جهت آن بزرگوار
ای خوش آن مستی که مست دلبر است
از وصال دوست عشقش بر سر است
ای خوش آن مردی که در میدان عشق
جان دهد اندر ره جانان عشق
سلام فرستادن به اصحاب کبار حضرت اباعبدالله (ع)
باز میخواهم نوایی سر کنم
عاشقان را جمله مستحضر کنم
عاشقان رهرو بازار عشق
جان نثاران ره دلدار عشق
یکه تازان سر میدان دوست
گشته یک سر واله و حیران دوست
بر بساط قرب جانبازی کنند
تا که دلبر را ز خود راضی کنند
با خبر از هستی خود نیستند
در بر دلدار ایشان کیستند
محو و مات دلبر جانانهاند
دوست با دلبر ز خود بیگانهاند
پرده بردارم ز روی عاشقان
باشد اصحاب شه لب تشنگان
ره اگر پیدا نمودی از وفا
خویش را دیدی در آن دارالصفا
گر شدی اندر دیار عاشقان
هر یکیشان را سلام از ما رسان
رو در آن طیب اللسان ای دل منال
خویش را برهان از این دار زوال
گو به هر یک عاشقان کوی یار
مرحبا ای خفتگان آن دیار
کرده هر یک جان نثار روی دوست
خفته هر یک در کنار کوی دوست
هر یکی سبقت ببرد از دیگری
بهر جانبازی نموده همسری
عون و عبدالله و جعفر یک طرف
قاسم و عباس و اکبر یک طرف
عمرو و سعد و جابر و یحیی تمام
جان فشانی کرده در پای امام
عابس و حجاج و اولاد عقیل
جان فدا بنموده و گشته قتیل
مسلم و اولاد زینب با وهب
گشته بر جانبازی شه منتخب
باقی اصحاب شه همچون بریر
جان فدای دوست کرده چون زهیر
جان من بادا فدای جانشان
جمله عالم شود قربانشان
ای بنائی خون روان کن از دو عین
یار شو بر شاه مظلومان حسین