مشخصات شعر

شب‌های غربت

شب‌های غربت تو گذشت و سحر نداشت
حتی سحر غم از دل تو دست برنداشت


در حیـرتم کـه سلسلۀ آهنین مگـر
جایی ز زخم گردن تو خوب‌تر نداشت


زخم تن تو را همه دیدند و هیچکس
غیر از خدا، ز زخم درونت خبر نداشت


دنیا چه کرد با تو که هجده عزیز تو
تن‌هایشان به روی زمین بود، سر نداشت


سنگت زدند بـر سر بازارهای شام
با آنکه جز تو یوسف زهرا پسر نداشت


هجـده سـر بریـده برایت گریستند
آهت هنوز در دل دشمن اثر نداشت


سوزم بر آن عزیز که در آفتاب سوخت
یک سایبان به جز سر پاک پدر داشت


حـال تـو بـود در دل گـودال قتلگاه
چون بسملی که بال زد و بال و پر نداشت


مهمـان شـام بـودی و بهر تو میزبان
جز گوشه خرابه مکانی دگر نداشت


سوز شما به سینه «میثم» اگر نبود
اینقدر نخل سوختۀ او ثمر نداشت

 

شب‌های غربت

شب‌های غربت تو گذشت و سحر نداشت
حتی سحر غم از دل تو دست برنداشت


در حیـرتم کـه سلسلۀ آهنین مگـر
جایی ز زخم گردن تو خوب‌تر نداشت


زخم تن تو را همه دیدند و هیچکس
غیر از خدا، ز زخم درونت خبر نداشت


دنیا چه کرد با تو که هجده عزیز تو
تن‌هایشان به روی زمین بود، سر نداشت


سنگت زدند بـر سر بازارهای شام
با آنکه جز تو یوسف زهرا پسر نداشت


هجـده سـر بریـده برایت گریستند
آهت هنوز در دل دشمن اثر نداشت


سوزم بر آن عزیز که در آفتاب سوخت
یک سایبان به جز سر پاک پدر داشت


حـال تـو بـود در دل گـودال قتلگاه
چون بسملی که بال زد و بال و پر نداشت


مهمـان شـام بـودی و بهر تو میزبان
جز گوشه خرابه مکانی دگر نداشت


سوز شما به سینه «میثم» اگر نبود
اینقدر نخل سوختۀ او ثمر نداشت

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×