- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۲/۰۱
- بازدید: ۲۷۷۲
- شماره مطلب: ۷۰۸۸
-
چاپ
تشنۀ بهشت
بانو سلام میکنم، اینجا خوش آمدی
از خاک، سمت عالم بالا خوش آمدی
ای تشنۀ بهشت، به دریا خوش آمدی
من زینبم به خانۀ مولا خوش آمدی
پیداست در نگات که با نیت آمدی
مانند آسمان به در رحمت آمدی
باغ بهشت باغچهای در سرای ماست
جای گلیم عرش خدا زیر پای ماست
رزق تمام شهر فقط از دعای ماست
خلق تمام عالم و آدم برای ماست
این خانۀ بهشتی زهرا و حیدر است
اینجا محل وحی شدن بر پیمبر است
این خانه را به غیر صفا پر نمیکند
دل را به غیر عشق خدا پر نمیکند
سجاده را به غیر دعا پر نمیکند
هرکس که جای فاطمه را پر نمیکند
از بعد مادرم پدر خاک، بوتراب
کرده تو را به همسری خویش انتخاب
گفته پدر که روی به سوی خدا کنیم
ما مثل مادر اهل زمین را دعا کنیم
با اسم فاطمه همه رفع بلا کنیم
زین پس تو را به واژۀ مادر صدا کنیم
تو آمدی که فاطمه را یاوری کنی
در حق ما شکسته دلان مادری کنی
قطعاً شنیدهای که پر مادرم شکست
شاخه به شاخه برگ و بر مادرم شکست
در کنده شد ز جا و سر مادرم شکست
از ظلم و کینهها کمر مادرم شکست
از آن به بعد بود پرش درد میگرفت
میخواست پا شود کمرش درد میگرفت
اما نترس شعله به این در نمیزنند
دیگر به خانه بی ادبان سر نمیزنند
سیلی به روی فاطمه دیگر نمیزنند
هرگز تو را مقابل حیدر نمیزنند
اینجا به فکر تشنگی نور عین باش
فکر مرا نکن، تو به فکر حسین باش
اینجا هنوز هم پُر از عطر کوثر است
چشم حسن، برادر من خیره بر در است
اشک حسین روز و شب از داغ مادر است
این حرف آخری ز بقیه مهم تر است
پیش حسین دست به پهلوی خود مگیر
یا که به حق فاطمه، بازوی خود مگیر
در آن شبی که بار سفر بست مادرم
من را صدا زد از جگرش گفت: دخترم
جان تو و حسین، گل سرخ بی سرم
من مانده بودم و غم و درد برادرم
از آن به بعد مادر این سر جدا شدم
کم کم فراهم سفر کربلا شدم
حرف از کسی شد آنکه به ما یار میشود
در این مسیر مونس و غمخوار میشود
در کربلا هر آینه کرار میشود
می آید و به لشگر علمدار میشود
تو آمدی که ماه شب تار ما شوی
مادر برای میر و علمدار ما شوی
حتماً به او بگو غم این نور عین را
از داغ مادرم همه دم شور و شین را
غمهای مانده بر جگر عالمین را
اسرار عشق و واژه ذُخر الحسین را
حتماً به او بگو که امید برادر است
مشکی به او بده وَ بگو آب آور است
حتماً بگو قضیۀ آن مشک پاره را
حتماً بگو قضیۀ آن شیر خواره را
افتادن بدون پَر آن سواره را
سیلی زدن به صورت ماه و ستاره را
حتماً بگو که علقمه چشم انتظار اوست
حتماً بگو که مادرم آنجا کنار اوست
-
صدای هلهله و تشنگی و کاسۀ آب
میان حجره غریبانه دست و پا میزد
همان که روضهاش آتش به جان ما میزد
میان اشهد خود گاه یا رضا میگفت
و گاه مادر مظلومه را صدا میزد
-
آفتاب قدیمی دنیا
ای ز روی تو روی حق پیدا
آفتاب قدیمی دنیا
ای که دریاست پیش تو قطره
ای نمی از کرامتت، دریا
-
وجود من از داغ کربلا خشکید
نگاه چشم ترم کل صحنهها را دید
در این میان فقط از دست زجر میترسید
اگرچه سینهام از هرم زهر میسوزد
ولی وجود من از داغ کربلا خشکید
-
آرامگاه لالههای پرپر
کاش اینجا داشت تکه سایه بانی لااقل
کاش میدادند بر گریه زمانی لااقل
کاشکی میشد بریزی آب بر قبر حسن
کاش اینجا داشت شبها روضهخوانی لااقل
تشنۀ بهشت
بانو سلام میکنم، اینجا خوش آمدی
از خاک، سمت عالم بالا خوش آمدی
ای تشنۀ بهشت، به دریا خوش آمدی
من زینبم به خانۀ مولا خوش آمدی
پیداست در نگات که با نیت آمدی
مانند آسمان به در رحمت آمدی
باغ بهشت باغچهای در سرای ماست
جای گلیم عرش خدا زیر پای ماست
رزق تمام شهر فقط از دعای ماست
خلق تمام عالم و آدم برای ماست
این خانۀ بهشتی زهرا و حیدر است
اینجا محل وحی شدن بر پیمبر است
این خانه را به غیر صفا پر نمیکند
دل را به غیر عشق خدا پر نمیکند
سجاده را به غیر دعا پر نمیکند
هرکس که جای فاطمه را پر نمیکند
از بعد مادرم پدر خاک، بوتراب
کرده تو را به همسری خویش انتخاب
گفته پدر که روی به سوی خدا کنیم
ما مثل مادر اهل زمین را دعا کنیم
با اسم فاطمه همه رفع بلا کنیم
زین پس تو را به واژۀ مادر صدا کنیم
تو آمدی که فاطمه را یاوری کنی
در حق ما شکسته دلان مادری کنی
قطعاً شنیدهای که پر مادرم شکست
شاخه به شاخه برگ و بر مادرم شکست
در کنده شد ز جا و سر مادرم شکست
از ظلم و کینهها کمر مادرم شکست
از آن به بعد بود پرش درد میگرفت
میخواست پا شود کمرش درد میگرفت
اما نترس شعله به این در نمیزنند
دیگر به خانه بی ادبان سر نمیزنند
سیلی به روی فاطمه دیگر نمیزنند
هرگز تو را مقابل حیدر نمیزنند
اینجا به فکر تشنگی نور عین باش
فکر مرا نکن، تو به فکر حسین باش
اینجا هنوز هم پُر از عطر کوثر است
چشم حسن، برادر من خیره بر در است
اشک حسین روز و شب از داغ مادر است
این حرف آخری ز بقیه مهم تر است
پیش حسین دست به پهلوی خود مگیر
یا که به حق فاطمه، بازوی خود مگیر
در آن شبی که بار سفر بست مادرم
من را صدا زد از جگرش گفت: دخترم
جان تو و حسین، گل سرخ بی سرم
من مانده بودم و غم و درد برادرم
از آن به بعد مادر این سر جدا شدم
کم کم فراهم سفر کربلا شدم
حرف از کسی شد آنکه به ما یار میشود
در این مسیر مونس و غمخوار میشود
در کربلا هر آینه کرار میشود
می آید و به لشگر علمدار میشود
تو آمدی که ماه شب تار ما شوی
مادر برای میر و علمدار ما شوی
حتماً به او بگو غم این نور عین را
از داغ مادرم همه دم شور و شین را
غمهای مانده بر جگر عالمین را
اسرار عشق و واژه ذُخر الحسین را
حتماً به او بگو که امید برادر است
مشکی به او بده وَ بگو آب آور است
حتماً بگو قضیۀ آن مشک پاره را
حتماً بگو قضیۀ آن شیر خواره را
افتادن بدون پَر آن سواره را
سیلی زدن به صورت ماه و ستاره را
حتماً بگو که علقمه چشم انتظار اوست
حتماً بگو که مادرم آنجا کنار اوست