مشخصات شعر

به جاى دسته گل باشد سر بابا در آغوشم

 

من آن شمعم که آتش بس که آبم کرد، خاموشم
همه کردند غیر از چند پروانه، فراموشم

 

اگر بیمار شد کس گل برایش مى‌برند و من
به جاى دسته گل باشد سر بابا در آغوشم

 

پس از قتل تو اى لب تشنه آب آزاد شد بر ما
شرار آتش است این آب بر کامم، نمى‌نوشم

 

تو را بر بوریا پوشند و جسم من کفن گردد
به جان مادرت هرگز کفن بر تن نمى‌پوشم

 

دوباره از سقیفه دست آن ظالم برون آمد
به ضرب تازیانه،  قاتلت مى‌کرد خاموشم

 

فراق یار و سنگ اهل شام و خنده دشمن
من آخر کودکم، این کوه سنگین است بر دوشم

 

نگاه نافذت با هست‌ ام امشب کند بازى
گه از تن مى ستاند جان، گه از سر مى برد هوشم

 

بود دور از کرامت گر نگیرم دست میثم را
غلام خویش را، گر چه گنهکار است، نفروشم

 

به جاى دسته گل باشد سر بابا در آغوشم

 

من آن شمعم که آتش بس که آبم کرد، خاموشم
همه کردند غیر از چند پروانه، فراموشم

 

اگر بیمار شد کس گل برایش مى‌برند و من
به جاى دسته گل باشد سر بابا در آغوشم

 

پس از قتل تو اى لب تشنه آب آزاد شد بر ما
شرار آتش است این آب بر کامم، نمى‌نوشم

 

تو را بر بوریا پوشند و جسم من کفن گردد
به جان مادرت هرگز کفن بر تن نمى‌پوشم

 

دوباره از سقیفه دست آن ظالم برون آمد
به ضرب تازیانه،  قاتلت مى‌کرد خاموشم

 

فراق یار و سنگ اهل شام و خنده دشمن
من آخر کودکم، این کوه سنگین است بر دوشم

 

نگاه نافذت با هست‌ ام امشب کند بازى
گه از تن مى ستاند جان، گه از سر مى برد هوشم

 

بود دور از کرامت گر نگیرم دست میثم را
غلام خویش را، گر چه گنهکار است، نفروشم

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×