- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۲/۰۱
- بازدید: ۱۷۹۵
- شماره مطلب: ۷۰۵۰
-
چاپ
به جاى دسته گل باشد سر بابا در آغوشم
من آن شمعم که آتش بس که آبم کرد، خاموشم
همه کردند غیر از چند پروانه، فراموشم
اگر بیمار شد کس گل برایش مىبرند و من
به جاى دسته گل باشد سر بابا در آغوشم
پس از قتل تو اى لب تشنه آب آزاد شد بر ما
شرار آتش است این آب بر کامم، نمىنوشم
تو را بر بوریا پوشند و جسم من کفن گردد
به جان مادرت هرگز کفن بر تن نمىپوشم
دوباره از سقیفه دست آن ظالم برون آمد
به ضرب تازیانه، قاتلت مىکرد خاموشم
فراق یار و سنگ اهل شام و خنده دشمن
من آخر کودکم، این کوه سنگین است بر دوشم
نگاه نافذت با هست ام امشب کند بازى
گه از تن مى ستاند جان، گه از سر مى برد هوشم
بود دور از کرامت گر نگیرم دست میثم را
غلام خویش را، گر چه گنهکار است، نفروشم
-
بر حال حسین گریه کردم
ای بیت خدا، خدانگهدار
ای محفل عاشقان بیدار
ای سنگ نشان کوی دلدار
افسوس که با دو چشم خونبار
من از تو جدا شوم دگر بار
ای بیت خدا، خدانگهدار
-
صفایی ز آب فراتم بده
خداحافظ ای کعبه، ای بزم یار
خداحافظ ای بیت پروردگار
خداحافظ ای محفل اهل راز
خداحافظ ای قبلهام در نماز
-
من عبد گنهکارم و تو حی یگانه
مرغ سحرم دانۀ اشکم شده دانه
پیوسته کشد از جگرم شعله زبانه
تن خسته و کوه گنهم بر روی شانه
من عبد گنهکارم و تو حی یگانه
-
حج عبّاس تو در علقمه بود
کعبه، ای بیت خداوند جلیل
ای به سنگت، اثر پای خلیل
کعبه، ای خانۀ امّید همه
کعبه، ای مرکز توحید همه
به جاى دسته گل باشد سر بابا در آغوشم
من آن شمعم که آتش بس که آبم کرد، خاموشم
همه کردند غیر از چند پروانه، فراموشم
اگر بیمار شد کس گل برایش مىبرند و من
به جاى دسته گل باشد سر بابا در آغوشم
پس از قتل تو اى لب تشنه آب آزاد شد بر ما
شرار آتش است این آب بر کامم، نمىنوشم
تو را بر بوریا پوشند و جسم من کفن گردد
به جان مادرت هرگز کفن بر تن نمىپوشم
دوباره از سقیفه دست آن ظالم برون آمد
به ضرب تازیانه، قاتلت مىکرد خاموشم
فراق یار و سنگ اهل شام و خنده دشمن
من آخر کودکم، این کوه سنگین است بر دوشم
نگاه نافذت با هست ام امشب کند بازى
گه از تن مى ستاند جان، گه از سر مى برد هوشم
بود دور از کرامت گر نگیرم دست میثم را
غلام خویش را، گر چه گنهکار است، نفروشم