- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۲/۰۱
- بازدید: ۲۰۸۲
- شماره مطلب: ۶۹۷۷
-
چاپ
فریضۀ عشق
غزل فریضۀ عشق است و از نوافل نیست
بهشت با غزل مدح تو معادل نیست
به موی تو شب و باروی تو سحرکردم
کسی که دل به تو نسپرده است، بیدل نیست
تو نور نافلههای شب حسینی، پس
بدون نور تو اصلا بهشت کامل نیست
تمام خلق برایت اگر عقیقه شوند
به تار موی تو سوگند باز قابل نیست
به اعتقاد من از روح پاک محروم است
به شأن عصمت تو هرکسی که قائل نیست
رسیدی و به نگاهی دل ازهمه بردی
تو ارث عصمت خود را ز فاطمه بردی
دو چشم مست تو دکّان کیمیاگری است
به غمزه های نگاه تو ماه مشتری است
فرشتههای موکّل تو را طواف کنند
که دستمزد طوافت حسین باوری است
زهیرها همه پایین پای تو جمعند
که کار خاک قدومت زهیر پروری است
برای ساحت ابروی تو سر آوردم
سرم فدا نشود حاصل سبک سری است
شده است نام تو ذکر همه رجز خوانها
طنین نام علی مایۀ دلاوری است
رجز بخوان که شود حشر و خلق برخیزند
یلان ز چرخش تیغ تو زهره میریزند
سبو و ساغر و مستی و جام و مینا، تو
پیمبر و حسنین و علی و زهرا، تو
غلام ترکی و جوْن تو آسمان و زمین
تمام عالمیان بندهاند و آقا، تو
به خاک پای تو افتاده، بید مجنونم
و سرو خوش قد و بالای قوم لیلا تو
تو مجتبای حسینی و راه بندان
همیشگی سرکوچه و گذر با تو
تو صفحه صفحۀ نهج الفصاحهای، پس حال
بگو بهانۀ خلقت نبی شود یا، تو؟
تو مس ذات خدایی، تو مست توحیدی
میان کرببلا چون علی درخشیدی
به پهنۀ گیتی پهن خوان تو باشد
زمین زمین تو و آسمان تو باشد
حسین را تو حدیث الست میخوانی
حدیثها چه خوش است از زبان تو باشد
عقیده دارم از اول، صدای مرد ظهور
به لحن و لهجه و صوت اذان تو باشد
به زیر قبه، سحر، غالباً دل مردم
کنار شش گوشه میهمان تو باشد
عقیق را لب تشنه به کام خود مگذار
عقیق تشنۀ آب دهان تو باشد
تمام کرببلا از تن تو سهمی برد
تمام کرببلا پس از آن تو باشد
عبای خود به زمین پهن کرده بابایت
که ذره ذره خودش روضه خوان تو باشد
کنار پیکر تو تا نداده بابا جان
بلند شو پدرت را به خیمه برگردان
-
جاری ز سر انگشت تو آب حیات است
یا والقمر! والشمس! مزمّل! اباالفضل
ای قبله گاه شاعر بیدل، اباالفضل!
الفاظ موج و، دامنت ساحل اباالفضل!
یا دائم الفضل علی السائل، اباالفضل
-
خون لبت بعدش به جان زعفران افتاد
وقتی به جان شاخۀ طوبی خزان افتاد
اشک خدا باران شد و از آسمان افتاد
خون دلت ریشه دوانده بین خاک طوس
خون لبت بعدش به جان زعفران افتاد
-
کبوتر حرمش، اشک ذوالجناح نداشت
میان هلهله سینه مجال آه نداشت
برای گریه شریکی نبود و چاه نداشت
درست مثل فدک پاره پاره شد جگرش
شبیه مادر خود حال رو به راه نداشت
-
عطر سیب
در حرم پیچید عطر سیب، زائر فیض برد
هرکسی در بارگاهت بود، حاضر فیض برد
با بیان روضههایت پلک من هم خیس شد
چشمهایم چون زمین خشک و بایر فیض برد
فریضۀ عشق
غزل فریضۀ عشق است و از نوافل نیست
بهشت با غزل مدح تو معادل نیست
به موی تو شب و باروی تو سحرکردم
کسی که دل به تو نسپرده است، بیدل نیست
تو نور نافلههای شب حسینی، پس
بدون نور تو اصلا بهشت کامل نیست
تمام خلق برایت اگر عقیقه شوند
به تار موی تو سوگند باز قابل نیست
به اعتقاد من از روح پاک محروم است
به شأن عصمت تو هرکسی که قائل نیست
رسیدی و به نگاهی دل ازهمه بردی
تو ارث عصمت خود را ز فاطمه بردی
دو چشم مست تو دکّان کیمیاگری است
به غمزه های نگاه تو ماه مشتری است
فرشتههای موکّل تو را طواف کنند
که دستمزد طوافت حسین باوری است
زهیرها همه پایین پای تو جمعند
که کار خاک قدومت زهیر پروری است
برای ساحت ابروی تو سر آوردم
سرم فدا نشود حاصل سبک سری است
شده است نام تو ذکر همه رجز خوانها
طنین نام علی مایۀ دلاوری است
رجز بخوان که شود حشر و خلق برخیزند
یلان ز چرخش تیغ تو زهره میریزند
سبو و ساغر و مستی و جام و مینا، تو
پیمبر و حسنین و علی و زهرا، تو
غلام ترکی و جوْن تو آسمان و زمین
تمام عالمیان بندهاند و آقا، تو
به خاک پای تو افتاده، بید مجنونم
و سرو خوش قد و بالای قوم لیلا تو
تو مجتبای حسینی و راه بندان
همیشگی سرکوچه و گذر با تو
تو صفحه صفحۀ نهج الفصاحهای، پس حال
بگو بهانۀ خلقت نبی شود یا، تو؟
تو مس ذات خدایی، تو مست توحیدی
میان کرببلا چون علی درخشیدی
به پهنۀ گیتی پهن خوان تو باشد
زمین زمین تو و آسمان تو باشد
حسین را تو حدیث الست میخوانی
حدیثها چه خوش است از زبان تو باشد
عقیده دارم از اول، صدای مرد ظهور
به لحن و لهجه و صوت اذان تو باشد
به زیر قبه، سحر، غالباً دل مردم
کنار شش گوشه میهمان تو باشد
عقیق را لب تشنه به کام خود مگذار
عقیق تشنۀ آب دهان تو باشد
تمام کرببلا از تن تو سهمی برد
تمام کرببلا پس از آن تو باشد
عبای خود به زمین پهن کرده بابایت
که ذره ذره خودش روضه خوان تو باشد
کنار پیکر تو تا نداده بابا جان
بلند شو پدرت را به خیمه برگردان