- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۲/۰۱
- بازدید: ۲۳۱۶
- شماره مطلب: ۶۹۷۶
-
چاپ
چه گویمت؟ حیدری دوباره
رسیده پیغمبری دوباره
به عاشقان دلبری دوباره
امیری و سروری دوباره
ادامۀ کوثری دوباره
چه گویمت؟ حیدری دوباره
و فاتح خیبری دوباره
نه احمدی و نه حیدری تو
شعاع الله اکبری تو
نشسته در ذهن من خیالت
میان چشمان من جمالت
منم گرفتار دام خالت
تمام فکرم شده وصالت
منم اسیرت منم وبالت
تو شاهزاده، تو با اصالت
نه تو خدایی و نه جدایی
که الحق از نسل مرتضایی
منم مریض و تویی مسیحا
منم غلام و تو هستی آقا
تمام عالم نم و تو دریا
تو عشق حیدر تو قلب زهرا
تو وارث خلق و خوی طاها
تو برتری از تفکر ما
کران نداری و بی کرانی
تو فرق داری تو آسمانی
حسین شد مست شهد کامت
صنوبر است این و یا که قامت
چه قامتی پا به سر قیامت
ببر که جانم بهای جامت
فدای چشمت فدای نامت
تو هم نشین ستاره هایی
اذان سبز مناره هایی
تو بر وجود خدا دلیلی
ذبیح لب تشنۀ خلیلی
تو اذن پرواز جبرئیلی
تو کوثری و تو سلسبیلی
بدون همتا و بی بدیلی
از ایل بارانی و اصیلی
تجلی سرمدی به قرآن
علی، ولی احمدی به قرآن
از عقلم امشب خبر ندارم
به جز دل دربه در ندارم
پرندهام، بال و پر ندارم
بدون عشقت ثمر ندارم
به جز به دستت نظر ندارم
سر از در خانه بر ندارم
نهال دل را کجا بکارم
منی که جز تو کسی ندارم
امان که روزی تو بین صحرا
تنت شد از کینه اربا اربا
به خاک افتاد سرو رعنا
صدای خنده، صدای اعدا
و نا، توان زانوان آقا
رسید عمه به داد بابا
تمام صحرا پر از تن توست
و خون بابا به گردن توست
تو را به چشمان خود کشید و
یکی یکی بر عبات چید و
از این جهان بی تو دل برید و
شهادتش را به چشم دید و
صدا زد از خیمه نا امید و
به قتلگاه عمهات رسید و
شکست از داغ رفتن تو
هزار چشمه شده تن تو
-
تشنگیهای تو کویرم کرد
کاروان داشت میرسید از راه، دل زینب در التهاب افتاد
تا که چشم ستارههای کبود، به سر قبر آفتاب افتادکاروانی که از هزاران دشت از سر شوق با سر آمده بود
به مرور غم خودش که رسید، کم کم از مرکب شتاب افتاد -
از رودها بپرس
از شوق مرگ پیش تو، گلگون گریستم
از رودها بپرس که من چون گریستماول شدم شکفته ز ارسال نامهات
آخر ز شرمساری مضمون گریستم -
خورشید هفتم
کارم کشید چون به تباهی، درست شد
این رنگ از شکست سیاهی درست شد
گفتم به خون دل بنویسم پیام را
آقا کریم بود، شفاهی درست شد -
شعلۀ عشق خانمان سوز است
زنده هستم به عشق دلداری
به امید طلوع دیداری
گاه دنبال زندگی هستم
گاه دنبال چوبۀ داری
چه گویمت؟ حیدری دوباره
رسیده پیغمبری دوباره
به عاشقان دلبری دوباره
امیری و سروری دوباره
ادامۀ کوثری دوباره
چه گویمت؟ حیدری دوباره
و فاتح خیبری دوباره
نه احمدی و نه حیدری تو
شعاع الله اکبری تو
نشسته در ذهن من خیالت
میان چشمان من جمالت
منم گرفتار دام خالت
تمام فکرم شده وصالت
منم اسیرت منم وبالت
تو شاهزاده، تو با اصالت
نه تو خدایی و نه جدایی
که الحق از نسل مرتضایی
منم مریض و تویی مسیحا
منم غلام و تو هستی آقا
تمام عالم نم و تو دریا
تو عشق حیدر تو قلب زهرا
تو وارث خلق و خوی طاها
تو برتری از تفکر ما
کران نداری و بی کرانی
تو فرق داری تو آسمانی
حسین شد مست شهد کامت
صنوبر است این و یا که قامت
چه قامتی پا به سر قیامت
ببر که جانم بهای جامت
فدای چشمت فدای نامت
تو هم نشین ستاره هایی
اذان سبز مناره هایی
تو بر وجود خدا دلیلی
ذبیح لب تشنۀ خلیلی
تو اذن پرواز جبرئیلی
تو کوثری و تو سلسبیلی
بدون همتا و بی بدیلی
از ایل بارانی و اصیلی
تجلی سرمدی به قرآن
علی، ولی احمدی به قرآن
از عقلم امشب خبر ندارم
به جز دل دربه در ندارم
پرندهام، بال و پر ندارم
بدون عشقت ثمر ندارم
به جز به دستت نظر ندارم
سر از در خانه بر ندارم
نهال دل را کجا بکارم
منی که جز تو کسی ندارم
امان که روزی تو بین صحرا
تنت شد از کینه اربا اربا
به خاک افتاد سرو رعنا
صدای خنده، صدای اعدا
و نا، توان زانوان آقا
رسید عمه به داد بابا
تمام صحرا پر از تن توست
و خون بابا به گردن توست
تو را به چشمان خود کشید و
یکی یکی بر عبات چید و
از این جهان بی تو دل برید و
شهادتش را به چشم دید و
صدا زد از خیمه نا امید و
به قتلگاه عمهات رسید و
شکست از داغ رفتن تو
هزار چشمه شده تن تو