مشخصات شعر

تو ماه رفتی، ماهپاره بازگردی

خونت بنا را بر کرامت می‌گذارد
بر گردن شمشیر منت می‌گذارد

 

این جمله‌ها که گفته شد وقت وداعت
بر دوش تو بار نبوت می‌گذارد



می‌خواست رویت را نبوسد وقت رفتن
اما مگر که این شباهت می‌گذارد

 

قدری عطش کن نوش جان هنگام برگشت
وقتی زبان در بین کامت می‌گذارد



تو ماه رفتی، ماهپاره بازگردی
با تیغ، وحدت سر به کثرت می‌گذارد

 

قطعه به قطعه، اربا اربا  نه نه این لفظ
سرپوش بر روی مصیبت می‌گذارد



جان می‌دهد بابای تو وقت زیارت
آنگاه که صورت به صورت می‌گذارد

 

از تو هزاران آه مانده در بساطش
روی عبا نوبت به نوبت می‌گذارد  

 

تو ماه رفتی، ماهپاره بازگردی

خونت بنا را بر کرامت می‌گذارد
بر گردن شمشیر منت می‌گذارد

 

این جمله‌ها که گفته شد وقت وداعت
بر دوش تو بار نبوت می‌گذارد



می‌خواست رویت را نبوسد وقت رفتن
اما مگر که این شباهت می‌گذارد

 

قدری عطش کن نوش جان هنگام برگشت
وقتی زبان در بین کامت می‌گذارد



تو ماه رفتی، ماهپاره بازگردی
با تیغ، وحدت سر به کثرت می‌گذارد

 

قطعه به قطعه، اربا اربا  نه نه این لفظ
سرپوش بر روی مصیبت می‌گذارد



جان می‌دهد بابای تو وقت زیارت
آنگاه که صورت به صورت می‌گذارد

 

از تو هزاران آه مانده در بساطش
روی عبا نوبت به نوبت می‌گذارد  

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×