- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۴/۰۱
- بازدید: ۲۶۳۲
- شماره مطلب: ۶۹۳۸
-
چاپ
العطش از عمق جان نیزهها برخواست
آه، آبت کرد نام آب آور داشتن
چون که محکوم است هر ساقی به ساغر داشتن
العطش از عمق جان نیزهها برخواست تا
کثرت زخم تو شد منجر به کوثر داشتن
در نزاع تیرها، تیر سه شعبه بُرد کرد
بود دعوا بر سر سهم برابر داشتن
قامتم تا شد، عبا هم نیست یاریام کند
سخت شد جسم تو را از خاکها برداشتن
در تقلایی، که چندین دفعه پایم جان دهی
باز داری آرزوی جان دیگر داشتن
دخترانم را بیا زیر پر و بالت بگیر
نعمت خوبی است جای دستها پر داشتن
خطبه خوان کعبه! از نیزه سرت افتاده است
سخت شد گویا به روی نیزه منبر داشتن
روی نیزه در کنار محمل زینب بمان
تا که باشد دلخوشیاش سایۀ سر داشتن
-
جاری ز سر انگشت تو آب حیات است
یا والقمر! والشمس! مزمّل! اباالفضل
ای قبله گاه شاعر بیدل، اباالفضل!
الفاظ موج و، دامنت ساحل اباالفضل!
یا دائم الفضل علی السائل، اباالفضل
-
خون لبت بعدش به جان زعفران افتاد
وقتی به جان شاخۀ طوبی خزان افتاد
اشک خدا باران شد و از آسمان افتاد
خون دلت ریشه دوانده بین خاک طوس
خون لبت بعدش به جان زعفران افتاد
-
کبوتر حرمش، اشک ذوالجناح نداشت
میان هلهله سینه مجال آه نداشت
برای گریه شریکی نبود و چاه نداشت
درست مثل فدک پاره پاره شد جگرش
شبیه مادر خود حال رو به راه نداشت
-
عطر سیب
در حرم پیچید عطر سیب، زائر فیض برد
هرکسی در بارگاهت بود، حاضر فیض برد
با بیان روضههایت پلک من هم خیس شد
چشمهایم چون زمین خشک و بایر فیض برد
العطش از عمق جان نیزهها برخواست
آه، آبت کرد نام آب آور داشتن
چون که محکوم است هر ساقی به ساغر داشتن
العطش از عمق جان نیزهها برخواست تا
کثرت زخم تو شد منجر به کوثر داشتن
در نزاع تیرها، تیر سه شعبه بُرد کرد
بود دعوا بر سر سهم برابر داشتن
قامتم تا شد، عبا هم نیست یاریام کند
سخت شد جسم تو را از خاکها برداشتن
در تقلایی، که چندین دفعه پایم جان دهی
باز داری آرزوی جان دیگر داشتن
دخترانم را بیا زیر پر و بالت بگیر
نعمت خوبی است جای دستها پر داشتن
خطبه خوان کعبه! از نیزه سرت افتاده است
سخت شد گویا به روی نیزه منبر داشتن
روی نیزه در کنار محمل زینب بمان
تا که باشد دلخوشیاش سایۀ سر داشتن