مشخصات شعر

غروب روز دهم

 

به قتلگاه شه بی سر ازدحام شده
ز تیر، نیزه، عصا، خنجر ازدحام شده

 

برای غارت پیراهن عزیز دلش
به پیش چشم خود مادر ازدحام شده

 

خدا به خیر کند، چون فقط نه در گودال
که دور خیمۀ بی یاور ازدحام شده

 

میان معرکه هرکس به فکر سوغات است
برای غارت هر زیور ازدحام شده

 

کنار علقمه هستند چارهزار نفر
برای کشتن آب آور ازدحام شده

 

چقدر صحنۀ تلخی، غروب روز دهم
به روی نیزه ببین از سر ازدحام شده

 

خدا کند که ز بازار شام رد نشوند
که در خریدن یک معجر ازدحام شده

 

غروب روز دهم

 

به قتلگاه شه بی سر ازدحام شده
ز تیر، نیزه، عصا، خنجر ازدحام شده

 

برای غارت پیراهن عزیز دلش
به پیش چشم خود مادر ازدحام شده

 

خدا به خیر کند، چون فقط نه در گودال
که دور خیمۀ بی یاور ازدحام شده

 

میان معرکه هرکس به فکر سوغات است
برای غارت هر زیور ازدحام شده

 

کنار علقمه هستند چارهزار نفر
برای کشتن آب آور ازدحام شده

 

چقدر صحنۀ تلخی، غروب روز دهم
به روی نیزه ببین از سر ازدحام شده

 

خدا کند که ز بازار شام رد نشوند
که در خریدن یک معجر ازدحام شده

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×