- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۲
- بازدید: ۸۲۹
- شماره مطلب: ۶۸۰۵
-
چاپ
رسیدن حر در بیابان به امام (ع)
چه کردی ای فلک با آل زهرا
کنی آواره اندر کوه و صحرا
یکی را بر جنازه میزنی تیر
یکی را سر جدا سازی ز شمشیر
عیال الله را اندر بیابان
کنی از ظلم دشمن زار و گریان
حسین را با زنان آل اطهار
چرا در دست حر کردی گرفتار
شدی همدست دشمن ای ستمگر
ستم کردی به اولاد پیمبر
حسین را در جهان بودش چه تقصیر
که حر با لشکرش بودی عنان گیر
رسیدی لشکر از صحرای ماتم
به آل مصطفی شد نوبت غم
چو شد حر ریاحی خدمت شاه
سپاهش تشنه و خود گشته گمراه
به امر شاه شد سیراب لشکر
سپهدار و سپاه و اسب یک سر
چو شد وقت نماز شاه بطحی
دو لشکر بر جماعت شد مهیا
تمام آمد نماز شاه خوبان
دو لشکر شد روان اندر بیابان
به دشت نینوا منزل سر آمد
عجب عاشق به کوی دلبر آمد
مگو عاشق بگو جان باز معشوق
رسیده آه طفلانش به عیوق
یقین این سرزمین وعده گاه است
که زینب هم قرین اشک و آه است
بیا ای ساربان برگیر محمل
رسید این کاروان بارش به منزل
جوانان خیمهها بر پا نمایید
که ما را بر سر آمد روز امید
زنید این خیمهها امروز یاران
که سوزد ز آتش این قوم عدوان
جوانان گرد شاه دین شده جمع
همه پروانه و شه بوده چون شمع
نشسته در حرم لیلا به زاری
که آمد اکبرش از بهر یاری
بدی اندر حرم کلثوم افکار
که عباس آمد و گشتش مددکار
نشسته زینب و طفلان در اطراف
که آمد شه به خیمه بهر الطاف
صحابه هر یکی در خیمه خویش
همه بودند زان صحرا به تشویش
بنائی چون نبود از جمع اصحاب
رود خون از دو چشمش همچو میز آب
-
مناجات حضرت سیدالشهدا (ع) در گودال قتلگاه
ای خوش آن عاشق که یارش در بر است
پای تا سر محو روی دلبر است
ای خوش آن عاشق که اندر کوی یار
جان سپارد در خم ابروی یار
-
هجوم لشکر به جانب خیمهگاه و توجه امام به ایشان
بانگ واویلا شد از اهل حرم
تا به عرش کبریایی دم به دم
لشکر اندر شیون و طفلان غمین
نالۀ زینب شنیدی شاه دین
-
شهادت حضرت علی اصغر (ع) روی دست پدر بزرگوار
باز میخواهم به مستی سر کنم
روی طبع خویش را زیور کنم
طفل طبعم چون گران جانی کند
دیده بهرش مهد جنبانی کند
-
به امداد آمدن عرشیان و فرشیان جهت آن بزرگوار
ای خوش آن مستی که مست دلبر است
از وصال دوست عشقش بر سر است
ای خوش آن مردی که در میدان عشق
جان دهد اندر ره جانان عشق
رسیدن حر در بیابان به امام (ع)
چه کردی ای فلک با آل زهرا
کنی آواره اندر کوه و صحرا
یکی را بر جنازه میزنی تیر
یکی را سر جدا سازی ز شمشیر
عیال الله را اندر بیابان
کنی از ظلم دشمن زار و گریان
حسین را با زنان آل اطهار
چرا در دست حر کردی گرفتار
شدی همدست دشمن ای ستمگر
ستم کردی به اولاد پیمبر
حسین را در جهان بودش چه تقصیر
که حر با لشکرش بودی عنان گیر
رسیدی لشکر از صحرای ماتم
به آل مصطفی شد نوبت غم
چو شد حر ریاحی خدمت شاه
سپاهش تشنه و خود گشته گمراه
به امر شاه شد سیراب لشکر
سپهدار و سپاه و اسب یک سر
چو شد وقت نماز شاه بطحی
دو لشکر بر جماعت شد مهیا
تمام آمد نماز شاه خوبان
دو لشکر شد روان اندر بیابان
به دشت نینوا منزل سر آمد
عجب عاشق به کوی دلبر آمد
مگو عاشق بگو جان باز معشوق
رسیده آه طفلانش به عیوق
یقین این سرزمین وعده گاه است
که زینب هم قرین اشک و آه است
بیا ای ساربان برگیر محمل
رسید این کاروان بارش به منزل
جوانان خیمهها بر پا نمایید
که ما را بر سر آمد روز امید
زنید این خیمهها امروز یاران
که سوزد ز آتش این قوم عدوان
جوانان گرد شاه دین شده جمع
همه پروانه و شه بوده چون شمع
نشسته در حرم لیلا به زاری
که آمد اکبرش از بهر یاری
بدی اندر حرم کلثوم افکار
که عباس آمد و گشتش مددکار
نشسته زینب و طفلان در اطراف
که آمد شه به خیمه بهر الطاف
صحابه هر یکی در خیمه خویش
همه بودند زان صحرا به تشویش
بنائی چون نبود از جمع اصحاب
رود خون از دو چشمش همچو میز آب