- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۲/۰۱
- بازدید: ۲۹۶۷۷
- شماره مطلب: ۶۷۸۹
-
چاپ
شعر ناصرخسرو در مدح پیامبر اکرم (ص)
گزینم قران است و دین محمد
همین بود ازیرا گزین محمد
یقینم که من هردوان را بورزم
یقینم شود چون یقین محمد
کلید بهشت و دلیل نعیمم
حصار حصین چیست؟ دین محمد
محمد رسول خدای است زی ما
همین بود نقش نگین محمد
مکین است دین و قران در دل من
همین بود در دل مکین محمد
به فضل خدای است امیدم که باشم
یکی امت کمترین محمد
به دریای دین اندرون ای برادر
قران است در ثمین محمد
دفینی و گنجی بود هر شهی را
قران است گنج و دفین محمد
بر این گنج و گوهر یکی نیک بنگر
کرا بینی امروز امین محمد؟
چو گنج و دفینت به فرزند ماندی
به فرزند ماند آن و این محمد
نبینی که امت همیگوهر دین
نیابد مگر کز بنین محمد؟
محمد بدان داد گنج و دفینش
که او بود در خور قرین محمد
قرین محمد که بود؟ آنکه جفتش
نبودی مگر حور عین محمد
از این حور عین و قرین گشت پیدا
حسین و حسن سین و شین محمد
حسین و حسن را شناسم حقیقت
بدو جهان گل و یاسمین محمد
چنین یاسمین و گل اندر دو عالم
کجا رست جز در زمین محمد؟
نیارم گزیدن همیمر کسی را
بر این هر دوان نازنین محمد
قران بود و شمشیر پاکیزه حیدر
دو بنیاد دین متین محمد
که استاد با ذوالفقار مجرد
به هر حربگه بر یمین محمد؟
چو تیغ علی داد یاری قران را
علی بود بیشک معین محمد
چو هرون ز موسی علی بود در دین
هم انباز و هم هم نشین محمد
به محشر ببوسندهارون و موسی
ردای علی و آستین محمد
عرین بود دین محمد ولیکن
علی بود شیر عرین محمد
بفرمود جستن به چین علم دین را
محمد، شدم من به چین محمد
شنودم ز میراثدار محمد
سخنهای چون انگبین محمد
دلم دید سری که بنمود از اول
به حیدر دل پیش بین محمد
ز فرزند زهرا و حیدر گرفتم
من این سیرت راستین محمد
از آن شهره فرزند کو را رسیدهاست
به قدر بلند برین محمد
نبودی ازین بیش بهرهٔ من ازوی
اگر بودمی من به حین محمد
جهان آفرین آفرین کرد بر من
به حب علی و آفرین محمد
کنون بافرین جهان آفرینم
من اندر حصار حصین محمد
تو ای ناصبی جز که نامینداری
از این شهره دین وزین محمد
به دشنام مر پاک فرزند او را
بدری همیپوستین محمد
مرا نیز کز شیعت آل اویم
همیکشت خواهی به کین محمد
به دین محمد تو را کشتن من
کجا شد حلال؟ ای لعین محمد
به غوغا چه نازی؟ فراز آی با من
به حکم کتاب مبین محمد
اگر من به حب محمد رهینم
تو چونی عدوی رهین محمد؟
به عیسی نرست از تو ترسا، نخواهد
همی رستن این بو معین محمد
منم مستعین محمد به مشرق
چه خواهی از این مستعین محمد؟
چه داری جواب محمد به محشر
چو پیش آیدتهان و هین محمد؟
-
شعر ناصرخسرو در مدح امام علی (ع)
بهار دل دوستدار علی
همیشه پر است از نگار علی
دلم زو نگار است و علم اسپرم
چنین واجب آید بهار علی
بچن هین گل، ای شیعت و خسته کن
دل ناصبی را به خار علی
-
شعر ناصر خسرو در مورد آل عبا
بتگر بتی تراشد ورا همی پرستد
زو نیست رنج کس را نه زان خدای سنگین
تو چون بتی گزیدی کز شر و رنج آن بت
برکنده گشت و کشته یک رویه آل یاسین
شعر ناصرخسرو در مدح پیامبر اکرم (ص)
گزینم قران است و دین محمد
همین بود ازیرا گزین محمد
یقینم که من هردوان را بورزم
یقینم شود چون یقین محمد
کلید بهشت و دلیل نعیمم
حصار حصین چیست؟ دین محمد
محمد رسول خدای است زی ما
همین بود نقش نگین محمد
مکین است دین و قران در دل من
همین بود در دل مکین محمد
به فضل خدای است امیدم که باشم
یکی امت کمترین محمد
به دریای دین اندرون ای برادر
قران است در ثمین محمد
دفینی و گنجی بود هر شهی را
قران است گنج و دفین محمد
بر این گنج و گوهر یکی نیک بنگر
کرا بینی امروز امین محمد؟
چو گنج و دفینت به فرزند ماندی
به فرزند ماند آن و این محمد
نبینی که امت همیگوهر دین
نیابد مگر کز بنین محمد؟
محمد بدان داد گنج و دفینش
که او بود در خور قرین محمد
قرین محمد که بود؟ آنکه جفتش
نبودی مگر حور عین محمد
از این حور عین و قرین گشت پیدا
حسین و حسن سین و شین محمد
حسین و حسن را شناسم حقیقت
بدو جهان گل و یاسمین محمد
چنین یاسمین و گل اندر دو عالم
کجا رست جز در زمین محمد؟
نیارم گزیدن همیمر کسی را
بر این هر دوان نازنین محمد
قران بود و شمشیر پاکیزه حیدر
دو بنیاد دین متین محمد
که استاد با ذوالفقار مجرد
به هر حربگه بر یمین محمد؟
چو تیغ علی داد یاری قران را
علی بود بیشک معین محمد
چو هرون ز موسی علی بود در دین
هم انباز و هم هم نشین محمد
به محشر ببوسندهارون و موسی
ردای علی و آستین محمد
عرین بود دین محمد ولیکن
علی بود شیر عرین محمد
بفرمود جستن به چین علم دین را
محمد، شدم من به چین محمد
شنودم ز میراثدار محمد
سخنهای چون انگبین محمد
دلم دید سری که بنمود از اول
به حیدر دل پیش بین محمد
ز فرزند زهرا و حیدر گرفتم
من این سیرت راستین محمد
از آن شهره فرزند کو را رسیدهاست
به قدر بلند برین محمد
نبودی ازین بیش بهرهٔ من ازوی
اگر بودمی من به حین محمد
جهان آفرین آفرین کرد بر من
به حب علی و آفرین محمد
کنون بافرین جهان آفرینم
من اندر حصار حصین محمد
تو ای ناصبی جز که نامینداری
از این شهره دین وزین محمد
به دشنام مر پاک فرزند او را
بدری همیپوستین محمد
مرا نیز کز شیعت آل اویم
همیکشت خواهی به کین محمد
به دین محمد تو را کشتن من
کجا شد حلال؟ ای لعین محمد
به غوغا چه نازی؟ فراز آی با من
به حکم کتاب مبین محمد
اگر من به حب محمد رهینم
تو چونی عدوی رهین محمد؟
به عیسی نرست از تو ترسا، نخواهد
همی رستن این بو معین محمد
منم مستعین محمد به مشرق
چه خواهی از این مستعین محمد؟
چه داری جواب محمد به محشر
چو پیش آیدتهان و هین محمد؟