- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۲/۰۱
- بازدید: ۷۳۴
- شماره مطلب: ۶۶۹۰
-
چاپ
صداى پاى محرم
هواى وصل تو ما را کشانده تا اینجا
کریم شهر گدا را کشیده تا اینجا
ز بسکه دست گرفتى همین بزرگى تو
گداى بى سر و پا را کشیده تا اینجا
همین که گفت گنهکار یا کریم العفو
دل شکسته خدا را کشیده تا اینجا
شمیم پیرهن یوسفید از عرفات
صداى روضه شما را کشیده تا اینجا
یقین کنم که تا دستهها به راه افتاد
نواى ما شهدا را کشیده تا اینجا
حسین گفتن ما مسلمیۀ هر سال
نسیم کرب و بلا را کشید تا اینجا
صداى پاى محرم به گوش مىآید
حسین قافلهها را کشیده تا اینجا
بنى گفتن یک مادرى شب جمعه
چقدر اهل بکا را کشیده تا اینجا
سخن ز موى پریشان زینب کبرى
امام صاحب عزا را کشیده تا اینجا
به یار نیزه سوارش به گریه زینب گفت
کمند زلف تو ما را کشیده تا اینجا
ز روى بام کسى ناله زد حسین ببخش
که نامههام شما را کشیده تا اینجا
عزیز من نگرانم، دلم چه بى تاب است
دگر زمانۀ آوارگى ارباب است
-
صلابت حیدری
تاج امامت است به روی سر شما
خیل ملائکند به دور و بر شما
قربان چهرهات که تجلی مصطفاست
قربان آن صلابت چون حیدر شما
-
پسر سوم زهرای تو، عبّاس شده
سحر مکه صفای دگری پیدا کرد
ناله سوخته دلها، اثری پیدا کرد
کعبه میخواست که دل را ز بتان پاک کند
دید فرزند خلیل و جگری پیدا کرد
-
آیههای کوثر
برخیز ای جوان! سر خود بر زمین مکش
تو زخم دیدهای، پر خود بر زمین مکش
ای مادریتر از همه، کم دست و پا بزن
پهلو شبیه مادر خود بر زمین مکش
-
خسوف قمر
عدهای بی سر و پا دور و برش خندیدند
پاسخ ناله و سوز و جگرش، خندیدند
مادری بود و جوان مرگ شد و آخر کار
همچنان فاطمه بر چشم ترش خندیدند
صداى پاى محرم
هواى وصل تو ما را کشانده تا اینجا
کریم شهر گدا را کشیده تا اینجا
ز بسکه دست گرفتى همین بزرگى تو
گداى بى سر و پا را کشیده تا اینجا
همین که گفت گنهکار یا کریم العفو
دل شکسته خدا را کشیده تا اینجا
شمیم پیرهن یوسفید از عرفات
صداى روضه شما را کشیده تا اینجا
یقین کنم که تا دستهها به راه افتاد
نواى ما شهدا را کشیده تا اینجا
حسین گفتن ما مسلمیۀ هر سال
نسیم کرب و بلا را کشید تا اینجا
صداى پاى محرم به گوش مىآید
حسین قافلهها را کشیده تا اینجا
بنى گفتن یک مادرى شب جمعه
چقدر اهل بکا را کشیده تا اینجا
سخن ز موى پریشان زینب کبرى
امام صاحب عزا را کشیده تا اینجا
به یار نیزه سوارش به گریه زینب گفت
کمند زلف تو ما را کشیده تا اینجا
ز روى بام کسى ناله زد حسین ببخش
که نامههام شما را کشیده تا اینجا
عزیز من نگرانم، دلم چه بى تاب است
دگر زمانۀ آوارگى ارباب است