- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۱/۰۱
- بازدید: ۵۱۰
- شماره مطلب: ۶۶۴۱
-
چاپ
عاشق آن است که تطهیر کند دل با اشک
مست آن است که از باده سبو بردارد
چشم امید ز هرکس به جز او بردارد
یار عیسى به نفسم زنده کند عالم را
گر لب از لب به دم قدسى هو بردارد
در قنوت سحرى نامه به آب اندازیم
یار وقت گذرش نامه ز جو بردارد
اى که یک گوشۀ چشمت غم عالم ببرد
گو به غم پنجۀ خود را ز گلو بردارد
آنقدر پیرُهن عصمت من پاره شده
سخت با سوزن خیاط رفو بردارد
عاشق آن است که تطهیر کند دل با اشک
سحر از دیدۀ تر آب وضو بر دارد
حُسن ظن داشتن عاشق از آنجا پیداست
که رسد هر چه ز معشوق نکو بردارد
پیر ویرانه غیورانه اراده فرمود
سنت سب على را ز عدو بردارد
داد زد در وسط بزم شراب اى عمه
چوب تر را ز لب خشک بگو بردارد
بعد زینب چه کسى جز من اجازه دارد
بوسهاى با لب خونین ز گلو بردارد
سینه گر ضربه خورد زود نفس میگیرد
واى اگر دندۀ دختر کمى مو بردارد
معجرم را به سر نیزه چو پرچم دیدم
نرسد چون قد من، باید عمو بردارد
-
حق نمک
چه ظلم بود که در حق تو روا کردند؟
ببین که حق نمک را چطور ادا کردند
به دست همسر تو زهر را به تو دادند
چنان امام حسن، بر تو هم جفا کردند
-
شاه وفا
عمری گدای صاحب این خانه ماندیم
خود را درون مجلس روضه رساندیم
پا را میان این مجالس باز کردیم
دل را به پای روضه و منبر نشاندیم
-
تو کشتۀ مصائب کرببلا شدی
نقل چهار سالگیات، نقل کربلاست
این جمله خود به خود به خدا ختم روضههاست
ای که امام پنجم مظلوم شیعهای
ذکر توسل به تو، مشکل گشای ماست
-
روضۀ دمادم
با روضۀ دمادم تو گریه میکنم
ای با مرام! با دم تو گریه میکنم
هر بار من به ماتم تو گریه کردهام
این بار هم به ماتم تو گریه میکنم
عاشق آن است که تطهیر کند دل با اشک
مست آن است که از باده سبو بردارد
چشم امید ز هرکس به جز او بردارد
یار عیسى به نفسم زنده کند عالم را
گر لب از لب به دم قدسى هو بردارد
در قنوت سحرى نامه به آب اندازیم
یار وقت گذرش نامه ز جو بردارد
اى که یک گوشۀ چشمت غم عالم ببرد
گو به غم پنجۀ خود را ز گلو بردارد
آنقدر پیرُهن عصمت من پاره شده
سخت با سوزن خیاط رفو بردارد
عاشق آن است که تطهیر کند دل با اشک
سحر از دیدۀ تر آب وضو بر دارد
حُسن ظن داشتن عاشق از آنجا پیداست
که رسد هر چه ز معشوق نکو بردارد
پیر ویرانه غیورانه اراده فرمود
سنت سب على را ز عدو بردارد
داد زد در وسط بزم شراب اى عمه
چوب تر را ز لب خشک بگو بردارد
بعد زینب چه کسى جز من اجازه دارد
بوسهاى با لب خونین ز گلو بردارد
سینه گر ضربه خورد زود نفس میگیرد
واى اگر دندۀ دختر کمى مو بردارد
معجرم را به سر نیزه چو پرچم دیدم
نرسد چون قد من، باید عمو بردارد