مشخصات شعر

سحر نسیم گذشت از سر مزار شهیدان

من الغریب نوشتی إلی الحبیب سلامی

حبیب رفت به میدان، چه رفتنی! چه قیامی!

 

سحر نسیم گذشت از سر مزار شهیدان

هنوز در پی بویی که می‌رسد به مشامی

 

و جبرئیل هم آنجا مجال پر زدنش نیست

رسیده‌اند شهیدان کربلا به مقامی

 

یکی حسین امیرش شد و چه خوب امیری

یکی حسین امامش شد و چه خوب امامی

 

یکی بدون زره مرگ را گرفت در آغوش

یکی نماز تو را شد سپر بدون کلامی

 

یکی سیاه ولی روسپید؛ چون تو گرفتی

سر غلام به دامان خود چه حسن ختامی

 

یکی علی شد و اکبر شد و چه ماه منیری

یکی عمو شد و سقّا شد و چه ماه تمامی

 

به روی نیزه و در باد، گیسوان پریشان

چنان شدند که باقی نماند کوفه و شامی

 

دلم به حسرت یا لیتنا رسید و نگاهم

به سردر حرم افتاد، ادخلوا بسلامی

 

سحر نسیم گذشت از سر مزار شهیدان

من الغریب نوشتی إلی الحبیب سلامی

حبیب رفت به میدان، چه رفتنی! چه قیامی!

 

سحر نسیم گذشت از سر مزار شهیدان

هنوز در پی بویی که می‌رسد به مشامی

 

و جبرئیل هم آنجا مجال پر زدنش نیست

رسیده‌اند شهیدان کربلا به مقامی

 

یکی حسین امیرش شد و چه خوب امیری

یکی حسین امامش شد و چه خوب امامی

 

یکی بدون زره مرگ را گرفت در آغوش

یکی نماز تو را شد سپر بدون کلامی

 

یکی سیاه ولی روسپید؛ چون تو گرفتی

سر غلام به دامان خود چه حسن ختامی

 

یکی علی شد و اکبر شد و چه ماه منیری

یکی عمو شد و سقّا شد و چه ماه تمامی

 

به روی نیزه و در باد، گیسوان پریشان

چنان شدند که باقی نماند کوفه و شامی

 

دلم به حسرت یا لیتنا رسید و نگاهم

به سردر حرم افتاد، ادخلوا بسلامی

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×