- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۲/۰۱
- بازدید: ۲۱۲۰
- شماره مطلب: ۶۴۸۲
-
چاپ
منصب پروانگی
پیش چشم سرخ گونت، صبح و شامی نیست، نیست
بر لبت جز واحسینایت، کلامی نیست، نیست
میرسی بر روضه، اما ما نمیفهمیم حیف
ای دریغا که نصیب ما سلامی نیست، نیست
داستان کوفه از بی معرفتها پا گرفت
بی بصیرت، بر سلام ما دوامی نیست، نیست
دیدهام در پای ما عمری است غیرت داشتی
تا تو آقایی کنی چون ما غلامی نیست، نیست
ما که شرمنده شدیم از لطفهای مادرت
منصب پروانگیات کم مقامی نیست، نیست
آه تاسوعا، نفسهای تو ما را آب کرد
گفت بی تو غیر کوفی غیر شامی نیست، نیست
بعد تو اهل حرم را آه با هم میزنند
بعد تو عباس، اینجا احترامی نیست، نیست
-
عشق اسطرلاب مردان خداست
هرچه بادا باد! اما عشق باد
عشق بادا، عشق بادا، عشق باد
جوهر این عاشقیها عشق باد
کار دنیا کار فردا عشق باد
عقل رفت و گفت تنها عشق باد
-
ز اوج شانۀ او آسمان به خاک افتاد
خدا زمین و زمان را دوباره حیران ساخت
تمام شوکت خود را به شکل انسان ساخت
به دست قدرت خود، خلقتی شگفت آورد
گرفت پرده ز رویی، جهان گلستان ساخت
-
ماه پر آفتاب
دلی دارم و خانۀ بوتراب است
سری دارم و خاک عالیجناب است
عوض کرده روز و شبم جای خود را
که ماهی دمیده پر از آفتاب است
-
ارمنی آمد و مسلمان شد
گرچه سرگرم کسب و کارش بود
نان خور رزق کار و بارش بود
او که با عالم خودش میساخت
روز و شب با غم خودش میساخت
منصب پروانگی
پیش چشم سرخ گونت، صبح و شامی نیست، نیست
بر لبت جز واحسینایت، کلامی نیست، نیست
میرسی بر روضه، اما ما نمیفهمیم حیف
ای دریغا که نصیب ما سلامی نیست، نیست
داستان کوفه از بی معرفتها پا گرفت
بی بصیرت، بر سلام ما دوامی نیست، نیست
دیدهام در پای ما عمری است غیرت داشتی
تا تو آقایی کنی چون ما غلامی نیست، نیست
ما که شرمنده شدیم از لطفهای مادرت
منصب پروانگیات کم مقامی نیست، نیست
آه تاسوعا، نفسهای تو ما را آب کرد
گفت بی تو غیر کوفی غیر شامی نیست، نیست
بعد تو اهل حرم را آه با هم میزنند
بعد تو عباس، اینجا احترامی نیست، نیست