- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۲/۰۱
- بازدید: ۲۳۴۴
- شماره مطلب: ۶۴۷۷
-
چاپ
بی تکیهگاه
پاره به پاره روی زمین قرص ماه ریخت
تا علقمه رسید ولی بین راه ریخت
پا میشود، دوباره زمین میخورد حسین
دست خودش نبود که بی تکیهگاه ریخت
یک دفعه ریخت حجم سرش تا عمود خورد
با تیر هم تمام تنش گاه و گاه ریخت
تقصیر حرمله است که مویی سفید شد
تقصیر حرمله است که چشمی سیاه ریخت
خورده هزار تیر ولی دو هزار زخم
در فرصت کمی به سرش یک سپاه ریخت
یک فوج نیزهدار سوی قتلگاه رفت
یک فوج بی حیا به سوی خیمهگاه ریخت
آتش گرفت خیمه و یک حجم شعلهور
بر روسری دخترکی بی گناه ریخت
بر نیزه بود سایۀ زینب ولی زنی
آتش ز بام بر سر این سرپناه ریخت
میخواست تا محاسن او را به هم زند
اما به روی دخترکی اشتباه ریخت
این سر به روی نیزه مبادا که کج شود
عمه به نیزه بست ولی بین راه ریخت
-
عشق اسطرلاب مردان خداست
هرچه بادا باد! اما عشق باد
عشق بادا، عشق بادا، عشق باد
جوهر این عاشقیها عشق باد
کار دنیا کار فردا عشق باد
عقل رفت و گفت تنها عشق باد
-
ز اوج شانۀ او آسمان به خاک افتاد
خدا زمین و زمان را دوباره حیران ساخت
تمام شوکت خود را به شکل انسان ساخت
به دست قدرت خود، خلقتی شگفت آورد
گرفت پرده ز رویی، جهان گلستان ساخت
-
ماه پر آفتاب
دلی دارم و خانۀ بوتراب است
سری دارم و خاک عالیجناب است
عوض کرده روز و شبم جای خود را
که ماهی دمیده پر از آفتاب است
-
ارمنی آمد و مسلمان شد
گرچه سرگرم کسب و کارش بود
نان خور رزق کار و بارش بود
او که با عالم خودش میساخت
روز و شب با غم خودش میساخت
بی تکیهگاه
پاره به پاره روی زمین قرص ماه ریخت
تا علقمه رسید ولی بین راه ریخت
پا میشود، دوباره زمین میخورد حسین
دست خودش نبود که بی تکیهگاه ریخت
یک دفعه ریخت حجم سرش تا عمود خورد
با تیر هم تمام تنش گاه و گاه ریخت
تقصیر حرمله است که مویی سفید شد
تقصیر حرمله است که چشمی سیاه ریخت
خورده هزار تیر ولی دو هزار زخم
در فرصت کمی به سرش یک سپاه ریخت
یک فوج نیزهدار سوی قتلگاه رفت
یک فوج بی حیا به سوی خیمهگاه ریخت
آتش گرفت خیمه و یک حجم شعلهور
بر روسری دخترکی بی گناه ریخت
بر نیزه بود سایۀ زینب ولی زنی
آتش ز بام بر سر این سرپناه ریخت
میخواست تا محاسن او را به هم زند
اما به روی دخترکی اشتباه ریخت
این سر به روی نیزه مبادا که کج شود
عمه به نیزه بست ولی بین راه ریخت