- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۲/۰۱
- بازدید: ۴۶۲۹
- شماره مطلب: ۶۴۵۶
-
چاپ
گندم ری
ساربان خواست که انگشتریات را ببرد
دید بایست که انگشت تو را هم ببرد
سارقی خواست که غارت بکند پیرهنت
دست انداخت، گریبان تو را هم بدرد
دیگری داشت به سر، نقشۀ عمامه تو
گفت شال کمرت را ز چه با خود نبرد
آن یکی گفت که در کوفه کسی حتماً هست
زره پاره و خونین تو را هم بخرد
اخنس انگار مهیّای سرت بود ولی
شمر میخواست خودش از بدنت سر ببرد
گفت قاتل به سنان بن أنس با وحشت
چه کنم خنجر اگر حنجر او را نبرد
آخرالامر به رزّازی تو تن دادند
گشت ده مرکب تازه نفس از روی تو رد
خوب از حال که رفتی، به روی سینه نشست
گفت جز من چه کسی گندم ری را بخورد؟
جرعهای آب ندادند و بریدند سرت
تشنهلب هیچ کسی سر ز غریبی نبرد
-
سرمایۀ محبت
ماییم و انس و الفت تو یا اباالجواد
در جان ماست محنت تو یا اباالجواد
با اذن فاطمه به دل ما رسیده است
سرمایۀ محبت تو یا اباالجواد
-
جگر تشنۀ او ذکر انا العطشان داشت
باز هم بر دل مظلوم، شرر افتاده
باز هم شعلۀ زهری به جگر افتاده
اینهمه زجر بر این جسم جوانش ندهید
وسط حجره جواد است، به سر افتاده
-
بوی کربلا
در سینه دوباره ابتلا میآید
غم باز به اردوی ولا میآید
دلهای شکسته کاظمینی شده است
اینجاست که بوی کربلا میآید
-
دوباره تشنه لب، اولاد سیدالشهدا
دوباره حجرۀ دربسته، باز کرب و بلا
دوباره تشنه لب، اولاد سیدالشهدا
دوباره مارگزیده، دوباره پاره جگر
خدا! چه میگذرد بر جواد ابن رضا
گندم ری
ساربان خواست که انگشتریات را ببرد
دید بایست که انگشت تو را هم ببرد
سارقی خواست که غارت بکند پیرهنت
دست انداخت، گریبان تو را هم بدرد
دیگری داشت به سر، نقشۀ عمامه تو
گفت شال کمرت را ز چه با خود نبرد
آن یکی گفت که در کوفه کسی حتماً هست
زره پاره و خونین تو را هم بخرد
اخنس انگار مهیّای سرت بود ولی
شمر میخواست خودش از بدنت سر ببرد
گفت قاتل به سنان بن أنس با وحشت
چه کنم خنجر اگر حنجر او را نبرد
آخرالامر به رزّازی تو تن دادند
گشت ده مرکب تازه نفس از روی تو رد
خوب از حال که رفتی، به روی سینه نشست
گفت جز من چه کسی گندم ری را بخورد؟
جرعهای آب ندادند و بریدند سرت
تشنهلب هیچ کسی سر ز غریبی نبرد