مشخصات شعر

زلف پریشان

بین گودال و حرم، عطر فروشم فردا

تن عریان تو را با چه بپوشم فردا؟

 

من ببینم که تو بی پیرهنی می‌میرم

تکیۀ بر نیزۀ غربت بزنی، می‌میرم

 

چقدر دلهره و غم سر پیری دارم!

پدرم گفت که یک روز اسیری دارم

 

پدرم گفت که یک روز بلا می‌بینم

سر نی، زلف پریشان تو را می‌بینم

 

زلف پریشان

بین گودال و حرم، عطر فروشم فردا

تن عریان تو را با چه بپوشم فردا؟

 

من ببینم که تو بی پیرهنی می‌میرم

تکیۀ بر نیزۀ غربت بزنی، می‌میرم

 

چقدر دلهره و غم سر پیری دارم!

پدرم گفت که یک روز اسیری دارم

 

پدرم گفت که یک روز بلا می‌بینم

سر نی، زلف پریشان تو را می‌بینم

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×