- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۲/۰۱
- بازدید: ۶۴۴۴
- شماره مطلب: ۶۴۱۶
-
چاپ
لطف و عطا و کرم مستزاد
ای ز ازل قالب روحانیات
لطف و عطا و کرم مستزاد
تا ابدالدّهر، کرمخانهات
ای پسر فاطمه آباد باد
پای مرا بسته خداوند به
سلسلۀ موی چلیپای تو
خواهشم این است: فراوان شود
در دل من شور تو، غوغای تو
کار ندارم به خدا با کسی
دست به دامان توأم دائماً
عشرت من سوختن از عشق توست
بی سر و سامان توأم دائماً
طنطنۀ صبح و شب من تویی
در سر من شور ثنا خوانیات
باز به پرواز درآور مرا
با نفس قدسی و رحمانیات
ای پسر بی حرم فاطمه!
رحمت رحمان رحیم کریم
کاش که یک بار شوم زائرت
راهی کوی تو شوم با نسیم
سید ابرار! که تنها شدی
آمدهام گریه کنان بر درت
آمدهام تا که بگیرم دمی
رخصت سینه زدن از مادرت
آمدهام زار زنم بهر تو
سوختۀ زخم زبان یا حسن!
مرثیه خوانت نشدم بی دلیل
مادر تو گفت: بخوان یا حسن
آمدهام تا که بگویم کمی
از جگر پارۀ غم پرورت
از ستم شعله، فدک، کوچه، آه
از نفس سوختۀ مادرت
آمدهام گریه کنم در غمت
اشک بده ای پسر بوتراب
سوز صدایم بده تا دم زنم
از تو و از بی کسی بی حساب
آه بمیرم دهنت پر شد از
لختۀ خون جگرت وای وای
سوختی و خاطرهای زنده شد
در نظر شعلهورت وای وای
آه بمیرم تن بی جان تو
شد هدف تیر جفا وای وای
آه بمیرم کفنت سرخ شد
پیش امام شهدا وای وای
آه ولی کرببلا یک نفر
شاهد یک صحنۀ جانسوز بود
در دل گودال، کسی تشنه لب
اوج مصیبات همان روز بود
حمله نمودند بر آن خسته جان
نیزه به دستان همه با هروله
پیش نگاه تر زینب، خدا
زد به زمین زانوی خود حرمله
شاه به گودال بلا مانده بود
ذکر خدا داشت به لب یا کریم
یک نفر آمد که ببرّد سر از
پیکر آیینۀ ربّ رحیم
نبض زمان از نفس افتاده بود
تیره شد از دود ستم آسمان
در وسط چرخش شمشیرها
در دل آن شور و فغان ناگهان
دید کریمی ز حرم سر رسید
داشت به لب ذکر حسن با خروش
آه از آن لحظه که در قتلگاه
خون حسین و حسن آمد به جوش
کودک تو در بغل شاه بود
حرمله خندید و کمان را گرفت
تیر به پرواز درآمد ولی
زیر گلوی پسرت جا گرفت
آه چه گویم ز کمان دارها؟
شد بدن کوفته آماج تیر
تو کفنت غرقه به خون شد ولی
کرببلا شد کفن او حصیر
-
تشنۀ دیدار
دست ما نیست اگر دست به دامان توییم
فاطمه خواسته که بی سر و سامان توییم
تا ببینیم کمی از وجنات نبوی
تشنۀ دیدن رخسار درخشان توییم
-
هم صدای حسین در عرفات
ای دعای حسین در عرفات
هم صدای حسین در عرفات
لابه لای دعا تو را میخواند
آشنای حسین! در عرفات
-
روح مناجات
ای امیر عرفه! دست من و دامانت
جان به قربان تو و گردش آن چشمانت
ای امیر عرفه! ذکر لبت را قربان
حال پر سوز و غم نیمه شبت را قربان
-
ای غزل خوان چشم تو حافظ
دل سپردم به مهر مهرویی
گرچه آلودهای خرابم من
عرش اعلی اگر شود جایم
خاک راه ابوترابم من
لطف و عطا و کرم مستزاد
ای ز ازل قالب روحانیات
لطف و عطا و کرم مستزاد
تا ابدالدّهر، کرمخانهات
ای پسر فاطمه آباد باد
پای مرا بسته خداوند به
سلسلۀ موی چلیپای تو
خواهشم این است: فراوان شود
در دل من شور تو، غوغای تو
کار ندارم به خدا با کسی
دست به دامان توأم دائماً
عشرت من سوختن از عشق توست
بی سر و سامان توأم دائماً
طنطنۀ صبح و شب من تویی
در سر من شور ثنا خوانیات
باز به پرواز درآور مرا
با نفس قدسی و رحمانیات
ای پسر بی حرم فاطمه!
رحمت رحمان رحیم کریم
کاش که یک بار شوم زائرت
راهی کوی تو شوم با نسیم
سید ابرار! که تنها شدی
آمدهام گریه کنان بر درت
آمدهام تا که بگیرم دمی
رخصت سینه زدن از مادرت
آمدهام زار زنم بهر تو
سوختۀ زخم زبان یا حسن!
مرثیه خوانت نشدم بی دلیل
مادر تو گفت: بخوان یا حسن
آمدهام تا که بگویم کمی
از جگر پارۀ غم پرورت
از ستم شعله، فدک، کوچه، آه
از نفس سوختۀ مادرت
آمدهام گریه کنم در غمت
اشک بده ای پسر بوتراب
سوز صدایم بده تا دم زنم
از تو و از بی کسی بی حساب
آه بمیرم دهنت پر شد از
لختۀ خون جگرت وای وای
سوختی و خاطرهای زنده شد
در نظر شعلهورت وای وای
آه بمیرم تن بی جان تو
شد هدف تیر جفا وای وای
آه بمیرم کفنت سرخ شد
پیش امام شهدا وای وای
آه ولی کرببلا یک نفر
شاهد یک صحنۀ جانسوز بود
در دل گودال، کسی تشنه لب
اوج مصیبات همان روز بود
حمله نمودند بر آن خسته جان
نیزه به دستان همه با هروله
پیش نگاه تر زینب، خدا
زد به زمین زانوی خود حرمله
شاه به گودال بلا مانده بود
ذکر خدا داشت به لب یا کریم
یک نفر آمد که ببرّد سر از
پیکر آیینۀ ربّ رحیم
نبض زمان از نفس افتاده بود
تیره شد از دود ستم آسمان
در وسط چرخش شمشیرها
در دل آن شور و فغان ناگهان
دید کریمی ز حرم سر رسید
داشت به لب ذکر حسن با خروش
آه از آن لحظه که در قتلگاه
خون حسین و حسن آمد به جوش
کودک تو در بغل شاه بود
حرمله خندید و کمان را گرفت
تیر به پرواز درآمد ولی
زیر گلوی پسرت جا گرفت
آه چه گویم ز کمان دارها؟
شد بدن کوفته آماج تیر
تو کفنت غرقه به خون شد ولی
کرببلا شد کفن او حصیر