- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۲/۰۱
- بازدید: ۱۳۴۱
- شماره مطلب: ۶۴۱۱
-
چاپ
در خزان مثل گلستان
کرم میریزد از دستان لطفت بی امان دائم
کسی را این چنین هرگز ندیدم مهربان دائم
از آن لبها که میبوسید پیغمبر دعایی کن
که مدح تو بجوشد از دل ما بر زبان دائم
اگر از عشق تو یک بیت ننویسم زبانم لال
اگر مدحت نگویم بسته باشد این دهان دائم
اگر خورشید میفهمید نور مجتبایی را
خجالت میکشید و شرمگین میشد نهان دائم
درِ مهمانسرای حاتم طائی به شب بسته
ولی اینجا درش باز است روی میهمان دائم
کسی که با تو باشد، در خزان مثل گلستان است
کسی که دور شد از تو، بماند در خزان دائم
ملک بر روی آن محفل که از حُسن تو میگویند
بریزد دُر و گوهر از دل هفت آسمان دائم
نماز از صلح تو بر پاست پس تا روز رستاخیز
سه وعده جای تو جبریل میگوید اذان دائم
میان قلب من هر کس که آمد زود ترکم کرد
بیا این دل برای تو خودت اینجا بمان دائم
در این گرمای روضه هر کسی بی تاب میگردد
بماند از عذاب روز محشر در امان دائم
نگاهی سمت قبرت میکنم با خویش میگویم
خدا هرگز نیارد تا شوی بی سایبان دائم
گرفتار حسینم من ولی مانند اربابم
سرم را میگذارم بر در این آستان دائم
تو لایوم کیومک خواندی و گریه کنان رفتی
بنابراین تو هستی تا قیامت روضه خوان دائم
-
راز مگو
با تضرع ایستاد و رو به رویش حرف زد
با خدای خویش از راز مگویش حرف زد
دست بر زیر محاسن برد و گفتا: پیشکش
از خطوط صورت و زیر گلویش حرف زد
-
مرهم لطف کن
بر دل بیدرد ما غم لطف کن
زخم دل را باز مرهم لطف کن
بر کویر چشمهای خشک ما
چشمهای مانند زمزم لطف کن
-
یا علی گفتم، لبم شمشیر خورد
از سر دارالاماره روی بام
میدهم بر محضرت مولا، سلام
چشم بد از دور چشمان تو دور
سایهات بر اهل عالم مستدام
-
همه گفتند علی دست به شمشیر شده
شهر در امن و امان است، همه خوابیدند
مردمانی که غریبی تو را میدیدند
صبح شمشیر کشیدی و رجز میخواندی
لشگری رو به رویت بود و همه لرزیدند
در خزان مثل گلستان
کرم میریزد از دستان لطفت بی امان دائم
کسی را این چنین هرگز ندیدم مهربان دائم
از آن لبها که میبوسید پیغمبر دعایی کن
که مدح تو بجوشد از دل ما بر زبان دائم
اگر از عشق تو یک بیت ننویسم زبانم لال
اگر مدحت نگویم بسته باشد این دهان دائم
اگر خورشید میفهمید نور مجتبایی را
خجالت میکشید و شرمگین میشد نهان دائم
درِ مهمانسرای حاتم طائی به شب بسته
ولی اینجا درش باز است روی میهمان دائم
کسی که با تو باشد، در خزان مثل گلستان است
کسی که دور شد از تو، بماند در خزان دائم
ملک بر روی آن محفل که از حُسن تو میگویند
بریزد دُر و گوهر از دل هفت آسمان دائم
نماز از صلح تو بر پاست پس تا روز رستاخیز
سه وعده جای تو جبریل میگوید اذان دائم
میان قلب من هر کس که آمد زود ترکم کرد
بیا این دل برای تو خودت اینجا بمان دائم
در این گرمای روضه هر کسی بی تاب میگردد
بماند از عذاب روز محشر در امان دائم
نگاهی سمت قبرت میکنم با خویش میگویم
خدا هرگز نیارد تا شوی بی سایبان دائم
گرفتار حسینم من ولی مانند اربابم
سرم را میگذارم بر در این آستان دائم
تو لایوم کیومک خواندی و گریه کنان رفتی
بنابراین تو هستی تا قیامت روضه خوان دائم