مشخصات شعر

یک جفت ابر حامل باران

چون باد در مجاورت شمعی، چون شمع در محاصره بادی

با احتساب کرببلا ای کوه، پنجاه و هشت سال نیافتادی

 

لبخند گشته است فراموشت، با چشم‌های روشن و خاموشت

نزدیک به دو سوم عمرت را، در چهره‌ات ندیده است کسی شادی

 

زینب که کوه صبر مجسم بود، یک سال و نیم ماند و دوام آورد

اما تو در حدود چهل سال است، مثل سکوت عامل فریادی

 

تعریف کرده‌ای تو به جای چشم، یک جفت ابر حامل باران را

شاگرد چشم‌های تو زینب بود، بر گریه بر حسین تو استادی

 

هر شب ادامه داد غم خود را، با اشک‌های خویش به نحوی که

او را به یاد شام می‌اندازد، هر گیسوی رها شده در بادی

 

دورم ز خاک پای تو با این حال، حس می‌کنم که بعد هزاران سال

در گوشۀ بقیع به آرامی، ‌در سجده است حضرت سجادی

 

یک جفت ابر حامل باران

چون باد در مجاورت شمعی، چون شمع در محاصره بادی

با احتساب کرببلا ای کوه، پنجاه و هشت سال نیافتادی

 

لبخند گشته است فراموشت، با چشم‌های روشن و خاموشت

نزدیک به دو سوم عمرت را، در چهره‌ات ندیده است کسی شادی

 

زینب که کوه صبر مجسم بود، یک سال و نیم ماند و دوام آورد

اما تو در حدود چهل سال است، مثل سکوت عامل فریادی

 

تعریف کرده‌ای تو به جای چشم، یک جفت ابر حامل باران را

شاگرد چشم‌های تو زینب بود، بر گریه بر حسین تو استادی

 

هر شب ادامه داد غم خود را، با اشک‌های خویش به نحوی که

او را به یاد شام می‌اندازد، هر گیسوی رها شده در بادی

 

دورم ز خاک پای تو با این حال، حس می‌کنم که بعد هزاران سال

در گوشۀ بقیع به آرامی، ‌در سجده است حضرت سجادی

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×