- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۲/۰۱
- بازدید: ۳۳۰۰
- شماره مطلب: ۶۳۲۵
-
چاپ
غم عشقت بیابان پرورم کرد
من از مشهد، من از تبریز، از شیراز و کرمانم
من از ری، اصفهان، از رشت، از اهواز و تهرانم
نمیدانم کجایی هستم، اما خوب میدانم
هوایی هستم و آوارهای در مرز مهرانم
اگر آوارهام ، قلبم در ایوان تو جا مانده
دلم با هر قدم با هر نفس اسم تو را خوانده
غم عشقت بیابان پرورم کرد و میان راه
یکی پرسید: تا کرب و بلا، چند تا ستون مانده؟
چه شیرین است با شوقت دویدن در بیابانها
به عشقت هم به دل جارو زدن هم در خیابانها
نه تنها در میان تربتت داری شفا، حتی
به خاک زیر پای زائرت دادند، درمانها
یکی جارو به دست و دیگری گوشی به گوش آمد
یکی بر شانه مشک و آن یکی پرچم به دوش آمد
در این موکب سخن از کوفه، آن موکب سخن از شام
یکی از هوش رفت اینجا، یکی آنجا به هوش آمد
ستون یک هزار و چارصد، یعنی: سلام اقا
سلام ای بی کفن، ای تشنه لب، ای مانده بر صحرا
به سقای علمدارت قسم، ما پای پیمانیم
به شوق یاری آرام جانت، مهدی زهرا
-
سه ساله دختر که زدن نداره
زدن نداره
دختری که رمق به تن نداره
راه میرم آروماین پا که نای دویدن نداره
-
نامت غزل را محو نوری در ازل کرد
با نان و خرما میرسی، من هم یتیمم
اما نه خرما، مست دستان کریمم
میزد به پایت بوسه لبهای مدینه
ای خوش به حال نیمه شبهای مدینه
-
ابن ملجم در شب احیاء چه قرآنی گشود
میروی با فرق خونین پیش بازوی کبود
شهر بی زهرا که مولا! قابل ماندن نبود
با وضو آمد به قصد لیله الفرقت، علی!
ابن ملجم در شب احیاء چه قرآنی گشود
مسجد کوفه کجا، پشت در کوچه کجا
ضربت کاری که خوردی، یا علی! آن ضربه بود
غم عشقت بیابان پرورم کرد
من از مشهد، من از تبریز، از شیراز و کرمانم
من از ری، اصفهان، از رشت، از اهواز و تهرانم
نمیدانم کجایی هستم، اما خوب میدانم
هوایی هستم و آوارهای در مرز مهرانم
اگر آوارهام ، قلبم در ایوان تو جا مانده
دلم با هر قدم با هر نفس اسم تو را خوانده
غم عشقت بیابان پرورم کرد و میان راه
یکی پرسید: تا کرب و بلا، چند تا ستون مانده؟
چه شیرین است با شوقت دویدن در بیابانها
به عشقت هم به دل جارو زدن هم در خیابانها
نه تنها در میان تربتت داری شفا، حتی
به خاک زیر پای زائرت دادند، درمانها
یکی جارو به دست و دیگری گوشی به گوش آمد
یکی بر شانه مشک و آن یکی پرچم به دوش آمد
در این موکب سخن از کوفه، آن موکب سخن از شام
یکی از هوش رفت اینجا، یکی آنجا به هوش آمد
ستون یک هزار و چارصد، یعنی: سلام اقا
سلام ای بی کفن، ای تشنه لب، ای مانده بر صحرا
به سقای علمدارت قسم، ما پای پیمانیم
به شوق یاری آرام جانت، مهدی زهرا